بخش اول: ربا و بانک
آیا سرمایه تولید سود می کند ؟
یک وقت است که ما این فرضیه را می پذیریم که سرمایه هرگز تولید سود نمی کند
.هر چه سودپیدا می شود فقط مولو کاراست نه سرمایه.در این صورت فرقی بین اجاره و ربا باقی نمی ماند.ولی این مطلب که سرمایه تولید سود نمی کند،درست نیست.سرمایه خودش یک وجودعینی است.
فعالیت من به دلیل ابنکه انسان هستم می تواند تولید ثروت بکند ؟
من اگر پول یا گندمی را به شما قرض می دهم،خوداین پول است که به جریان می افتد و کار میکند،یا گندم،این مال التجاره است که به جریان می افتد و کار می کند.وجودعینی است که کار می کند.نتیجه کار وجود عینی مختلفاست.یک وقت زیاد کار می کند یک وقت کم کار می کند یک وقت هیچ کار نمی کند و اصلا زیان می برد،یک وقت هم تلف می شود.از نظر طبیعی قهراً هر کسی که مالک بالفعل سرمایه است،سود و منافع سرمایه هم به او تعلق می گیرد همچنانکه زیان سرمایه هم به او تعلق می گیرد واگر خطری هم متوجه اصل سرمایه شود،متوجه او می گردد.اما
آدمی که می خواهد برود به نجف، پولش را به تاجری در اینجا می دهد که سه ماه بعد در انجا از وکیل او تحویل بگیرد.اگر امروز که قرض داد صندوق این تاجر آتش گرفت و مال تجاره اش از بین رفت،او حق دارد پولش را مطالبه کند و آن تاجر نمی تواند بگوید پولی که تو به من دادی ، عین آن تلف شد.
پس طبیعت قرض این است که انسان پول را، سرمایه را، مملوک خودش را از عینیت خارج می کند و به آن ذهنیت و اعتباریت می دهد وجود اعتباری می دهد .
دنیا را اگر آب ببرد،آن از بین نمی رود. (داستان باخوار ) قصه ملا نصر الدین است که دیگ همسایه را قرض گرفت .
اشکالهای واردبرحیله های ربا
-1این ملاک،قطعی ومورد تصریح قرآن کریم است.وچون باحیله های ربا این ظلم برداشته نمی شودزیرا ماهیت عمل ازلحاظ اقتصادی فرق نمی کند،لذا به طوقطع این حیله ها صحیح نیست.وروایات دالّ برجواز حیله (اگرتئجیه نشود)معارض باقرآن است وقابل عمل نیست.
2-تعلیل دیگری که در روایات آمده است(لِما فیهِ مِن تَرکِالتِّجاراتِ)نیز حِیَل راتحریم می کند زیراواضح است که عمل تجارت ماهیتی دارد وعمل رباخواری ماهیتی دیگر ،وروشن است که تفاوت این دوعمل درماهیّت وحقیقت است نه درصیغه فقط.فسادی که در رباخواری است این است که رباخوار تجارت نمی کند ولوآنکه صیغه ی بیع راجاری کند.عمل تجارت این نیست که بنشیند ودائماً با ربادهندگان صیغه ی بیع را اجراکند وگرنه وکلا دراجرای صیغه،تجار حقیقی بودند.
3-ازآیۀ شریفه ی اَحَلَّ اللّهُ البَیعَ وَ حَرَّمَ الَّربا فهمیده می شود که ربا وبیع دونوع عمل اقتصادی است که یکی راشارع تحریم کرده و دیگری راتحلیل فرموده است.ربا بیع نیست وبیع ربا نیست،هرکدام نوعی عمل اقتصادی است.تفسیری که قلیلی از مفسرین دارند که گفته اندمفادآیه این است که اَحَلَّ اللّهُ البَیعَ الَّذی لا رِبا فیهِ وَحَرَّمَ البَیعَ الَّذی فیهِ الِّربا_بنا براینکه مراد از ربا بیع ربوی باشد واینکه اصولاًمعامله ی ربا نوعی ازبیع است_صحیح نیست .خلاصه آنکه ازآیۀ کریمه فهمیده می شود که ازاین دونوع عمل اقتصادی ،بیع راخداوندحلال فرموده است وربا راحرام کرده است. صیغه مبیّن نوع معامله است یعنی مقام اثبات است.لذا اگر عملی حقیقتش ربا باشد وبه صیغه ی بیع باشد،همان ربا است وحرام است.
4-باید دید آیاحیله در احکام شرع جایز است یانه؟واصولاً حیله چه معنی دارد؟یم وقت شخص حیله می کند به این معنی که خود راازموضوعی به موضوع دیگر خارج می کند مثلاً سفر می کند تانماز راقصر کند و روزه را افطار کند. این جایز است زیرا که درحقیقت برخلاف غرض شارع عمل کرده است . شارع خودش درمورد حضر حکمی وضع کرده است ودرمورد سفر حکمی دیگر،ومانع نشده است ازسفر اختیاری واگر می خواست مانع شود ومثلاًبگوید درماه رمضان سفرنکنید می توانست ولی نخواسته است.مثال این نحو حیله درقوانین مدنی این است که اگر برای اشخاص متأهّل قانون معافیّت ازخدمت سربازی باشد وبرای غیر متأهّل معافیت نباشد،اگرکسی اقدام به تأهّل کند خود را از موضوعی به موضوع دیگر خارج کرده است وبا غرض مقنّن هم مخالفت نورزیده است.
بیع دین
ایا معامله بیع دین جایز است یا همیشه باید بیع عین باشد ؟
یک وقت من عین کالا را مثلا یک ظبط صوت را می فروشم و یک وقت دین را مثلا از شما یک خروا گندوم طلبکار هستم . این گندم وجود عینی ندارد فقط وجود ذمه ای دارد . این گندوم را که طلب دارم به شخصی ثالی می فروشم . مانعی ندارد که انسان دین خودش را بفروش . منتهی می گویند دین به دین نباید فروخته شود . نتیجه این می شود که در سفته ها مخصوصا سفته های حقیقی که طلبکار به موجب سفته مثلا هزارتومان شش ماهه طلبکار است این طلب هزارتومان دین است واسکناس نه طلاو نقره.باتوجه به این مطلب می گویند اولا اسکناس مالیت دارد. ثانیا بیع دین مانعی ندارد. ثالثا بیع معدود اگر به زیاده باشد مانعی ندارد بس طلبکار می تواند هزارتومان طلب خود را به بانک بفروشد به نهصدتومان واشکالی ندارد .
فلسفه حرمت ربا
بعث دیگری اساسا فلسفه ممنوعیت رباست.اصلا جرا ربا ممنوع است ؟ در این بعث هم جندان وحدت نظری میان افراد نبود.اگر کسی سرمایه ای را در اختیار دیگری قرار دهد ولو به صورت قرض و بخواهد سودی بگیرد خود این عمل فی حد ذاته چه کم وچه زیاد یک عمل ظالمانه است چیزی در بیانات ایشان احساس نکردم.اگر هم ربا را قبول ندارد به اصطلاح به عنوان یک تعبد شرعی قبول نمی کنند.اگر کسی بولی را به عنوان قرض با سود بسیار کمی در اختیار ذیگری قرار دهد ایا این کار فی حدذاته قطع نظر از اینکه شارع منع کرده یک کار نامشروع وغیر طبیعی وظالمانه است یا ممنوعیتی ندارد ؟
فلسفه تحریم ربا
1- اصطناع معروف 2- رکود اقتصادی
3- قطع رابطه بین ثرئت و کار 4- فاصله طبقاتی
5- بول مولد نیست دعقیم است 6- طبیعت قرض ابا دارد از ربا
نسیه ناشی از ازادی فروشنده است در تعیین قیمت
معامله نسیه در واقع یک استفاده ای است از اظطرار . یعنیاز نوع معاملات مضطر است-
البته نه به ان شدت – کسی که جنسی را نسیه می خرد حتما بخ دلیل اینست که نمی تواند بول ان را نقد بدهد یا لااقل برایش صرف نمی کند . فروشنده در فروش جنس خود ازاد است :مشتری را در شرایت خاصی می بیند و ان اینکه بول را اکنون نمی تواند بدهد و می خواهد بعد از مدتی ببردازد . از این حالت اضطرار او استفاده می کند و قیمت را بالا می برد . معامله نسیه بالا بردن قیمت است نه قیمت به علاوه چیزی دیگر. بالا بردن قیمت در معامله نقدی هم فی حد ذاته { موجب فساد معامله نیست } البته ممکن است حرام باشد .
ربا در اسلام و در جهان
ربایی که در جهان سرمایه دارزی متداول است ودر رژیم های سو سیا لیستی تحریم شده است رباء قرضی است ان هم در قرض پول است . ولی در اسلام ربا معاملی هم تحریم شده است ، و هم در رباء قرضی بین قرض پول و غیر پول تعمین داده شده است . البته ممکن است تحریم رباء معاملی در اسلام به منظور حفظ تحریم حرمت رباء قرضی باشد یعنی برای این که قرض را به صورت بیع در نیاورند چنین پیشگیری شده باشد .
اایاتی که در مورد ربا امده
ایات سوره بقره :{ایات 275 تا281} ایات سوره مریم :{ایه 77-80}
ایات سوره کهف :{ایه 34} ایات سوره قصص:{ایه 77-79}
ایات سوره ال امران:{ایات 130و131} ایات سوره روم:{ایه 39}
الف : بقره آیات {276-281} ب : آل عمران آیه {125-126}
ج : سوره نساء آیه {158-159} د : سوره روم آیه {38}
در کافی جلد5صفحه ی 146دو روایت در فلسفه حرمت ربا هست
رجوع شود به کافی جلد5صفحات144-147وفقیه جلد3 صفحه ی 174و به اسبصار جلد3صفحه ی71و به تهذیب جلد7 صفحه ی 93-120
صحیح بخاری جلد3 صفحه ی 74
رجوع شود به جلد دوم عروت الوثقی صفحه1-52و جلد 2 و بدایت المجتهد صفحه127و شرایع کتاتب التجاره و کتاب الدین و شروح آن و صحیح بخاری جلد3 صفحه73و 84و85و91و92و93و96وصحیح مسلم جلد5 صفحه13-18و صفحه42-50 و تفصیر و طنطاوی جلد1 صفحه 219 و سنن ابوداود جلد 2 صفحه 223/
ایضا ابواب الربا صفحه598 جلد 2
سوره بقره آیات 275 تا 281
الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَن جَاءهُ مَوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَانتَهَىَ فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ﴿۲۷۵﴾
خدا از (بركت) ربا مىكاهد، و بر صدقات مىافزايد، و خداوند هيچ ناسپاس گناهكارى را دوست نمىدارد. (۲۷۶)
يَمْحَقُ اللّهُ الْرِّبَا وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ ﴿۲۷۶﴾
كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده و نماز بر پا داشته و زكات دادهاند، پاداش آنان نزد پروردگارشان براى آنان خواهد بود؛ و نه بيمى بر آنان است و نه اندوهگين مىشوند. (۲۷۷)
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّكَاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿۲۷۷﴾
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، از خدا پروا كنيد؛ و اگر مؤمنيد، آنچه از ربا باقى مانده است واگذاريد. (۲۷۸)
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَذَرُواْ مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ﴿۲۷۸﴾
و اگر (چنين) نكرديد، بدانيد به جنگ با خدا و فرستاده وى، برخاستهايد؛ و اگر توبه كنيد، سرمايههاى شما از خودتان است. نه ستم مىكنيد و نه ستم مىبينيد. (۲۷۹)
فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ فَأْذَنُواْ بِحَرْبٍ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَإِن تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُؤُوسُ أَمْوَالِكُمْ لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ ﴿۲۷۹﴾
و اگر (بدهكارتان) تنگدست باشد، پس تا (هنگام) گشايش، مهلتى (به او دهيد)؛ و (اگر به راستى قدرت پرداخت ندارد،) بخشيدن آن براى شما بهتر است-اگر بدانيد. (۲۸۰)
وَإِن كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ وَأَن تَصَدَّقُواْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۲۸۰﴾
و بترسيد از روزى كه در آن، به سوى خدا بازگردانده مىشويد، سپس به هر كسى (پاداش) آنچه به دست آورده، تمام داده شود؛ و آنان مورد ستم قرار نمىگيرند. (۲۸۱)
وَاتَّقُواْ يَوْمًا تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللّهِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ ﴿۲۸۱﴾
سوره آل عمران آیات 130 تا 131
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَأْكُلُواْ الرِّبَا أَضْعَافًا مُّضَاعَفَةً وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ﴿۱۳۰﴾
اى كسانى كه ايمان آوردهايد ربا را [با سود] چندين برابر مخوريد و از خدا پروا كنيد باشد كه رستگار شويد (۱۳۰)
وَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِي أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ ﴿۱۳۱﴾
از آتشى كه براى كافران آماده شده است بترسيد (۱۳۱)
روم آیات 38 تا 39
فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ ذَلِكَ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ يُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿۳۸﴾
پس حق خويشاوند و تنگدست و در راهمانده را بده اين [انفاق] براى كسانى كه خواهان خشنودى خدايند بهتر است و اينان همان رستگارانند (۳۸)
وَمَا آتَيْتُم مِّن رِّبًا لِّيَرْبُوَ فِي أَمْوَالِ النَّاسِ فَلَا يَرْبُو عِندَ اللَّهِ وَمَا آتَيْتُم مِّن زَكَاةٍ تُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ ﴿۳۹﴾
و آنچه [به قصد] ربا مىدهيد تا در اموال مردم سود و افزايش بردارد نزد خدا فزونى نمىگيرد و[لى] آنچه را از زكات در حالى كه خشنودى خدا را خواستاريد داديد پس آنان همان فزونىيافتگانند [و مضاعف مىشود] (۳۹)
آل عمران 125 تا 126
بَلَى إِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ وَيَأْتُوكُم مِّن فَوْرِهِمْ هَذَا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُم بِخَمْسَةِ آلافٍ مِّنَ الْمَلآئِكَةِ مُسَوِّمِينَ ﴿۱۲۵﴾
آرى اگر صبر كنيد و پرهيزگارى نماييد و با همين جوش [و خروش] بر شما بتازند همانگاه پروردگارتان شما را با پنج هزار فرشته نشاندار يارى خواهد كرد (۱۲۵)
وَمَا جَعَلَهُ اللّهُ إِلاَّ بُشْرَى لَكُمْ وَلِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُم بِهِ وَمَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِندِ اللّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ ﴿۱۲۶﴾
و خدا آن [وعده پيروزى] را جز مژدهاى براى شما قرار نداد تا [بدين وسيله شادمان شويد و] دلهاى شما بدان آرامش يابد و پيروزى جز از جانب خداوند تواناى حكيم نيست (۱۲۶)
سوره نساء 158 و 159
بَل رَّفَعَهُ اللّهُ إِلَيْهِ وَكَانَ اللّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا ﴿۱۵۸﴾
بلكه خدا او را به سوى خود بالا برد و خدا توانا و حكيم است (۱۵۸)
وَإِن مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا ﴿۱۵۹﴾
و از اهل كتاب كسى نيست مگر آنكه پيش از مرگ خود حتما به او ايمان مىآورد و روز قيامت [عيسى نيز] بر آنان شاهد خواهد بود (۱۵۹)
مریم 77 تا 80
أَفَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآيَاتِنَا وَقَالَ لَأُوتَيَنَّ مَالًا وَوَلَدًا ﴿۷۷﴾
آيا ديدى آن كسى را كه به آيات ما كفر ورزيد و گفت قطعا به من مال و فرزند [بسيار] داده خواهد شد (۷۷)
أَاطَّلَعَ الْغَيْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا ﴿۷۸﴾
آيا بر غيب آگاه شده يا از [خداى] رحمان عهدى گرفته است (۷۸)
كَلَّا سَنَكْتُبُ مَا يَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدًّا ﴿۷۹﴾
نه چنين است به زودى آنچه را مىگويد مىنويسيم و عذاب را براى او خواهيم افزود (۷۹)
وَنَرِثُهُ مَا يَقُولُ وَيَأْتِينَا فَرْدًا ﴿۸۰﴾
و آنچه را مىگويد از او به ارث مىبريم و تنها به سوى ما خواهد آمد (۸۰)
کهف 34 تا 36
و براى او ميوه فراوان بود پس به رفيقش در حالى كه با او گفت و گو مىكرد گفت مال من از تو بيشتر است و از حيث افراد از تو نيرومندترم (۳۴)
وَكَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنكَ مَالًا وَأَعَزُّ نَفَرًا ﴿۳۴﴾
و در حالى كه او به خويشتن ستمكار بود داخل باغ شد [و] گفت گمان نمىكنم اين نعمت هرگز زوال پذيرد (۳۵)
وَدَخَلَ جَنَّتَهُ وَهُوَ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ قَالَ مَا أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هَذِهِ أَبَدًا ﴿۳۵﴾
و گمان نمىكنم كه رستاخيز بر پا شود و اگر هم به سوى پروردگارم بازگردانده شوم قطعا بهتر از اين را در بازگشتخواهم يافت (۳۶)
وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَى رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيْرًا مِّنْهَا مُنقَلَبًا ﴿۳۶﴾
قصص 77 تا 79
و با آنچه خدايت داده سراى آخرت را بجوى و سهم خود را از دنيا فراموش مكن و همچنانكه خدا به تو نيكى كرده نيكى كن و در زمين فساد مجوى كه خدا فسادگران را دوست نمىدارد (۷۷)
وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَأَحْسِن كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ ﴿۷۷﴾
[قارون] گفت من اينها را در نتيجه دانش خود يافتهام آيا وى ندانست كه خدا نسلهايى را پيش از او نابود كرد كه از او نيرومندتر و مالاندوزتر بودند و[لى اين گونه] مجرمان را [نيازى] به پرسيده شدن از گناهانشان نيست (۷۸)
قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِي أَوَلَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِن قَبْلِهِ مِنَ القُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَكْثَرُ جَمْعًا وَلَا يُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ ﴿۷۸﴾
پس [قارون] با كوكبه خود بر قومش نمايان شد كسانى كه خواستار زندگى دنيا بودند گفتند اى كاش مثل آنچه به قارون داده شده به ما [هم] داده مىشد واقعا او بهره بزرگى [از ثروت] دارد (۷۹)
فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ ﴿۷۹﴾
طرق فرار از ربا
1-بیع شرط: صورت آن از این قرار است که قرض گیرنده خانه یا ملک دیگر خود را به قیمت کمتر از قیمت واقعی آن می فروشد.به شرط خیار فسخ در راس اجل مقروره سپس همان ملک را از خریدار اجاره می کنیم.در حقیقت اجاره ی پول به صورت اجاره خانه در می آید.
2-رهن تصرف.
3-بیع متایی یا شراء:آن یا صلح آن به شرط قرض یا به شرط بیع.مثلا وقتی می خواهد قرض ربوی بگیرد متایی را به بیشتر از قیمت عادله اش میخرد یا به کمتر از قیمت عادله می فروشد یا صلح می کند به شرط آن که مبلغی هم طزف معامله به وی قرض بدهد.
4-خرید و فروش اسکناس:یعنی به جای قرض دادن که ربا است آن را بیع می کند و چون معدود است بیع آن را جایز شمرده اند.و این مبنی است بر این که اسکناس را فی نفسه دارای اعتبار بدانیم.با توجه به این که عمده ربا،در پول است،این طریق همه ربا ها را حل می کند و محلی برای حرمت ربا باقی نمی گذارد.
5- تعدد بیع و شراء: به سه نحوه است:
الف : در مورد معامله ی نقد ربوی مثلا جید را به مبلغ می فروشد و ردی را به همان میلغ می خرد.
ب : در مورد قرض .مقترض متاع خود را نقد می فروشد و سپس همان را به مبلغ بیشتر نسیه می خرد.
ج : بازهم در مورد قرض.مقترض متاع خود را نسیه می فروشد و همان را نقدا به مبلغ کمتری می خرد.
-6 معامله را به صورت دو حبه در آورند،هرکدام جنس خود را به دیگری ببخشند بدون قصد معاوضه یا اشترات هبه در هبه.
7- معامله را به صورت اقراض از طرفین درآورند و سپس تبار وکنند.
8- ضم غیر جنس:-مثلا هزار درهم و یک دینار را به دو هزار درهم معامله کنند.
-9 دو مقدار متساوی را معاوضه کنن و زیاد را صاحب زیاد هبه کند.
ربا در فروع اصل واحد
آن چه فقها در مصئله {کل ما هومن اصل واحد لا –یجوز التفاضل –فیه}گته اند عجیب است-
اولا از روایات دلیلی بر کل مذکور به نحوه کلیت وجود ندارد و آنچه موجود است در چند مثال خالص است نذیر هنطهو سویق یا دقیق ،عنی و ذبیب،ربط و تمع،بختج و اسیر،و از جمله امثل هنطه و شریر است که خودش موضوع اشکال مستقلی است با لخصوص با تعلیلی که در باره وحدت اصل آن ها ذکر شده است.
ثانیا باید دید مقصود از ربا فضل اقتصادی است یا فضل از لحاظ وزن یا کیل است؟ شک نیست که مقصود از ربا در باب قرض همان فضل اقتصادی است .
ازادی نرخ ها
در مسئله آزادی نرخها یعنی اینکه یک مالک به حکم اَلنّاسُ مُسَلَّطونَ عَلی اَموالِهِم آزاد باشد که جنس خودش را گران بقروشد یاارزان ، آیا اینکه کسی حتی در معامله ی نقد بی انصافی کند و گران بفروشد ، فی حد ذاته دراسلام یک عمل قانونی است یا نه ؟
نمی گویم مشروع ، چون ممکن است یک عمل حرام باشد ولی در عین حال قانونی باشد ، مثلا ببینید :
اِذا نودِیَ لِلصَّلوة مِن یَومِ الجُمُعَةِ فَاسعَوا اِلی ذِکرِ اللهِ وَ ذَرُواالبَیعَ.روز جمعه وقتی که ندای نماز جمعه بلند می شود ، بشتابید و بیع را رها کنید .
دستور قرآن است . و اگر انسان در آن وقت مشغول بیع باشد کار حرامی مرتکب شده . ولی آیا معامله اش هم باطل و غیرقانونی است ؟
فرق است میان اینکه معامله،غیرقانونی باشد و اینکه معامله قانونی باشد ولی در عین حال کار،کار حرامی باشد.اینه از یکدیگر تفکیک می شود.معاملاتی که براساس بی انصافی است، خود معامله صحیح است یعنیقانونی است به این معنی که مبادله صورت می گیرد یعنی به موجب چنین معاملهای واقعاً مشتری مالک مبیع می شود و بایع مالک ثمن؛ولی در عین حال بایع مرتکب حرام شده.
احادیثی در مورد ربا منقول در بخاری و مسلم در باب و با به آنها منتهی می شود عبارتند از :
1- ابوسعید خُدری 2- عَبادة بن الصّامت
3- بَراء بن عازِب 4 - زید بن اَرقَم
5- ابوهُرَیره 6- عمر بن الخطّاب
7- فَضالة بن عُبَید 8- مَعمَر بن عبدالله
9- اُسامة بن زید
ایامیتوان اثبات کرد که ربا واقا دزدی است اکل مال غیر است یا نه ؟
اثبات این مطلب متوقف بر این است که ثابت شود خاصیت اصلی و واقعی بول این است که در جریان باشد بول کاری جز واسطه مبادلات بودن نمی تواند انجام دهد بر خلاف کالا که می تواند بهاصطلاح فقهی منابع داشته باشد و یا بر روی ان کار جدیدی صورت گیرد مثل مال التجاره ها . معنی جمله ارسطو که گفته است < بول بول نمی زاید>> همین است که بول خاصیتی غیر از واسطه بودن ندارد هر چیز دیگه ممکن است بول بزاید یعنی از خود منافعی قابل تبدیل به بول داشته باشد جز خود بول که سترون و عقیم .
ربا معاملی
ربای معمولی که در دنیا به نام ربا خوانده می شود همین است که سودی در مقابل قرض بگیرد . و بیشتر قرضها هم در مورد بول است . ولی در اسلام غیر از ربای قرضی که به شدت حرام شده نوعی معامله هم حرامشده و اسم ان نیز رب گذاشته شده است که به ان ربای معاملی می گویند . جنسی را به مثل خودش ولی بازیاده خرید و فروش کنند . اگر جنس با برابر خودش معامله شود جایز است ولی با زیاده اگر معامله شود این البته قرض نیست بیع و معامله است ولی معامله ربوی است و جایز نیست حرام است . اگر ربای معاملی حرام نباشد وفقط ربای قرضی حرامباشد همین حیله های ربایی که الان انجام می دهند رواج میابد . مثلا من به جای انکه بگویم صدمن گندم به شما قرض میدهم که سر سال صدو بنجاه من گندم . در ربای معاملی میان فقها اختلاف است . درهرمذهبی از مذاهب اهل تسنن یک نظر است و در میان شیعه هم معروف یک نظر است . بحثی که در میان فقها مطرح است این است که ایا ربای معاملی مثل ربای قرضی در مطلق اشیاء حرام است ؟ بله در مطلق اشیاء حرام است . بعضی هم محدودش کرده اند . معروف در میان شیعه این است که در مورد مکیل و موزون حرام است .
احادیث
حدیث (1) رسول اكرم صلى الله عليه و آله : إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَعَنَ آكِلَ الرِّبَا وَ مُؤْكِلَهُ وَ كَاتِبَهُ وَ شَاهِدَيْهِ خداى عز و جل رباخوار و ربا دهنده و نويسنده و شاهد بر آن را لعنت كرده است. من لا یحضره الفقیه ج 4 ، ص 8 ، ح 4968 - امالى(صدوق) ص 425 ، ح 1 حدیث (2) امام صادق عليه السلام : دِرْهَمُ رِبا أَعْظَمُ عِنْدَ اللّه مِنْ سَبْعينَ زِنْيَةً بِذاتِ مَحْرَمٍ فى بَيْتِ اللّه الْحَرامِ و قال: الربا سبعون جزءا أيسره ان ينكح الرجل امه في بيت الله الحرام يك درهم ربا نزد خداوند سنگين تر است از هفتاد بار زنا كردن با محارم در خانه خدا و فرمود ربا هفتاد جزء دارد که آسانترینش اینست که مرد با مادرش در بیت الله الحرام ازدواج کند بحار الانوار(ط-بیروت) ج 100 ، ص 117 ، ح 13 - تفسیر نور نورالثقلين ج 1، ص 295، ح 1177 حدیث (3) امام باقر عليه السلام : إِنَّما حَرَّمَ اللّه عَز َّوَ جَلَّ الرِّبا لِئَلاّ يَذْهَبَ الْمَعْروفُ؛ خداى عز و جل ربا را حرام فرمود تا احسان كردن از بين نرود. من لا یحضره الفقیه ج 3 ، ص 566 ، ح 4936 حدیث (4) امام صادق عليه السلام : آكِلُ الرِّبا لا يَخْرُجُ مِنَ الدُّنْيا حَتّى يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ؛ ربا خوار از دنيا نرود، تا آن كه شيطان ديوانه اش كند. بحارالانوار(ط-بیروت) ج 100 ، ص 120، ح 30 حدیث (5) امام على عليه السلام : يَا مَعْشَرَ التُّجَّار الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَرَ الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَرَ الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَرَ وَ اللَّهِ لَلرِّبَا فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ أَخْفَى مِنْ دَبِيبِ النَّمْلِ عَلَى الصَّفَا اى گروه تاجران! ابتدا احكام را ياد بگيريد، سپس تجارت كنيد!ابتدا احكام را ياد بگيريد، سپس تجارت كنيد!ابتدا احكام را ياد بگيريد، سپس تجارت كنيد! به خدا قسم كه ربا در ميان اين امت ناپيداتر از حركت مورچه بر روى تخته سنگ است. کافی(ط-الاسلامیه) ج 5 ، ص 150 ، ح 1 - من لا یحضره الفقیه ج 3 ، ص 195 ، ح 3731 حدیث (6) رسول اكرم صلى الله عليه و آله : مَنْ أَكَلَ الرِّبا مَلأَ اللّه عَز َّوَ جَلَّ بَطْنَهُ مِنْ نارِ جَهَنَّمَ بِقَدْرِ ما أَكَلَ ، و َإِنِ اكْتَسَـبَ مِنْهُ مالاً لا يَقْبَلُ اللّه تَعالى مِنْهُ شَيْـئا مِنْ عَمَلِهِ ، و َلَمْ يَزَلْ فى لَعْنَةِ اللّه و َالْمَلائِكَةِ ما كانَ عِنْدَهُ مِنْهُ قيراطٌ واحِدٌ؛ هر كس ربا بخورد خداوند عز و جل به اندازه ربايى كه خورده شكمش را از آتش دوزخ پر كند و اگر از طريق ربا مالى به دست آورد، خداى تعالى هيچ عمل او را نپذيرد و تا زمانى كه قيراطى (كمترين مقدار) از مال ربا نزدش باشد، پيوسته خداوند و فرشتگانش او را نفرين كنند. بحار الانوار(ط-بیروت) ج 73 ، ص 364 ، ح 30 { شبیه این حدیث در ثواب الاعمال ص 285} حدیث (7) امام صادق عليه السلام : إِنَّهُ لَو كانَ الرِّبا حَلالاً لَتَرَكَ النّاسُ التِّجاراتِ وَ ما يَحْتاجونَ إِلَيْهِ فَحَرَّمَ اللّه الرِّبا لِيَفِرَّ النّاسُ مِنَ الْحَرامِ إلَى الْحَلالِ وَ إِلَى التِّجاراتِ وَ إِلَى الْبَيْعِ و َالشِّراءِ فَيَبْقى ذلِكَ بَيْنَهُمْ فِى الْقَرْضِ؛ براستى، اگر ربا حلال بود، مردم تجارت و تلاش براى معاش را رها مى كردند. به همين دليل خداوند ربا را حرام كرد تا مردم از حرام به حلال و تجارت و خريد و فروش رو بياورند و به يكديگر قرض بدهند. من لايحضره الفقيه ج 3، ص 567، ح 4937 حدیث (8) امام صادق عليه السلام : {لَمّا سُئِلَ عَنْ قَوْلِ اللّه عَز َّو َجَلَّ } (يَمْحَقُ اللّه الرِّبا وَ يُرْبِى الصَّدَقاتِ) و َقَد أَرى مَنْ يَأْكُلُ الرِّبا يَرْبُو مالُهُ؟ فقال فَأَىُّ مَحْقٍ أَمْحَقُ مِنْ دِرْهَمِ رِبا يَمْحَقُ الدّينَ فَإِنْ تابَ مِنْهُ ذَهَبَ مالُهُ وَ افْتَقَرَ؛ تهذيب الاحكام(تحقیق خرسان) ج 7، ص 19، ح 65 - من لا یحضره الفقیه ج3 ، ص 279 ، ح 4005 حدیث (10) امام رضا عليه السلام : اِعْلَمْ يَرْحَمُكَ اللّه اَنَ الرِّبا حَرامٌ سُحتٌ،مِنَ الكَبائِرِ وَ مِمّا قَدْ وَعَدَ اللّه عَلَيْهِ النّارَ فَنَعوذُ بِاللّه مِنْها، وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلى لِسانِ كُلِّ نَبىٍّ وَ فى كُلِّ كِتابٍ؛
خدايت رحمت كند! بدان كه ربا حرام و از گناهان كبيره است و خداوند بر آن وعده آتش داده است پس پناه مى بريم به خدا از آتش. ربا را همه پيامبران و همه كتاب هاى آسمانى حرام كرده اند. فقه الرضا علیه السلام ص 256 حدیث (11) رسول اكرم صلى الله عليه و آله : اِذا ظَهَرَ الزِّنا وَ الرِّبا فى قَرْيَةٍ فَقَدْ اَحَلّوا بِاَنْفُسِهِمْ عَذابَ اللّه ؛
هرگاه زنا و ربا در جايى آشكار شود، مردم آنجا خود را در عذاب خدا افكنده اند. نهج الفصاحه ص 196 ، ح 118 حدیث (12) رسول اكرم صلى الله عليه و آله : اِنَّ اَخْوَفَ ما اَخافُ عَلى اُمَّتى مِنْ بَعْدى هذِهِ الْمَكاسِبُ المُحَرَّمَةُ وَ الشَّهْوَةُ الخَفيَّةُ وَ الرِّبا؛
مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل ج 13 ، ص 67 ، ح 14763 - بحارالانوار(ط-بیروت) ج 100 ، ص 54، ح 26 حدیث (13) رسول اكرم صلى الله عليه و آله : اَلرِّبا وَ اِنْ كَثُرَ فَاِنَّ عاقِبَتَهُ تَصيرُ اِلى قُلٍّ؛ سود ربا گرچه بسيار باشد ولى سرانجام به كمى (و بى بركتى) مى گرايد. نهج الفصاحه ص 507 ، ح 1684 حدیث (14) امام كاظم عليه السلام : سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ أَعْطَى رَجُلًا مِائَةَ دِرْهَمٍ يَعْمَلُ بِهَا عَلَى أَنْ يُعْطِيَهُ خَمْسَةَ دَرَاهِمَ أَوْ أَقَلَّ أَوْ أَكْثَرَ هَلْ يَحِلُّ ذَلِكَ قَالَ لَا هَذَا الرِّبَا مَحْضاً. در مورد مردى كه صد درهم قرض به ديگرى داد به اين شرط كه پنج درهم يا كمتر يا بيشتر به او بدهد پرسيدم؟ فرمودند: اين عمل رباى محض است. وسائل الشيعه ج 18، ص 137 ، ح 23325 حدیث (15) امام رضا عليه السلام : لَيْسَ بَيْنَ الْوالِدِ وَ وَلَدِهِ رِبا وَ لا بَيْنَ الزَّوْجِ وَ الْمَرأَةِ رِبا؛ بين پدر و فرزند و بين شوهر و همسرش ربا (حرام) نيست. فقه الرضا علیه السلام ص 258 حدیث (16) رسول اكرم صلى الله عليه و آله : لَيْسَ بَيْنَنا وَ بَيْنَ اَهْلِ حَرْبِنا رِبا، نَأْخُذُ مِنْهُمْ اَلْفِ دِرْهَمٍ بِدِرْهَمٍ وَ نَاْخُذُ مِنْهُمْ وَ لا نُعْطيهِمْ؛ بين ما و دشمنانمان، ربا (حرام) نيست، از آنان هزاران درهم در مقابل يك درهم مى گيريم آرى، از آنان ربا مى گيريم و به آنان ربا نمى دهيم. تهذیب الاحکام(تحقیق خرسان) ج 7 ، ص 18 ، ح 77 - من لا یحضره الفقیه ج 3 ، ص 277 ، ح 4000 - کافی(ط-الاسلامیه) ج 5 ، ص 147 ، ح 2 حدیث (17) امام صادق عليه السلام : (عَنْ اَبى بصيرٍ قال) قُلْتُ: آكِلُ الرِّبا بَعْدَ البَيِّنَةِ؟ قالَ: يُؤَدَّبُ فَاِنْ عادَ اُدِّبَ فَاِنْ عادَ قُتِلَ؛ (ابو بصير از امام صادق عليه السلام پرسيد) حكم رباخوار بعد از روشن بودن حكم ربا براى وى چيست؟ حضرت فرمودند: تأديب مى شود و اگر (براى بار دوم) ربا گرفت باز تأديب مى شود و (براى بار سوّم) اگر ربا گرفت، كشته مى شود. كافى(ط-الاسلامیه) ج 7، ص 242، ح 9 حدیث (18) امام صادق عليه السلام : لَوْ أَنَّ رَجُلًا وَرِثَ مِنْ أَبِيهِ مَالًا وَ قَدْ عَرَفَ أَنَّ فِي ذَلِكَ الْمَالِ رِبًا وَ لَكِنْ قَدِ اخْتَلَطَ فِي التِّجَارَةِ بِغَيْرِهِ حَلَالٍ كَانَ حَلَالًا طَيِّباً فَلْيَأْكُلْهُ وَ إِنْ عَرَفَ مِنْهُ شَيْئاً أَنَّهُ رِبًا فَلْيَأْخُذْ رَأْسَ مَالِهِ وَ لْيَرُدَّ الرِّبَا اگر كسى از پدرش مالى به ارث ببرد و بداند كه در آن مال ربا وجود دارد، ولى مال ربوى با مال هاى ديگر مخلوط شده، آن مال براى او حلال و پاكيزه است و مى تواند از آن استفاده كند، و اگر به ربوى بودن مقدار مشخصى از آن يقين دارد بايد اصل مال را براى خود بردارد و مال ربوى را به صاحبش رد نمايد. كافى(ط-الاسلامیه) ج 5، ص 145، ح 4 حدیث (19) رسول اكرم صلى الله عليه و آله : مَن باعَ وَ اشتَرَی فَلیَحفَظ خَمسَ خِصال وَ إلّا فَلا یَشتَرینَّ وَ لَا یَبیعَنَّ: ألرِّبا وَ الحَلفَ وَ کِتمانَ العَیبِ وَ الحَمدَ إذا باع وَ الذَّمَّ إذا اشتَرَی. هر که تجارت می کند باید از پنج چیز دوری گزیند و گرنه اصلا خرید و فروش نکند: ربا، قسم خوردن، کتمان عیب، تعریف از کالایی که می فروشد و بدگویی از کالایی که می خرد من لا یحضره الفقیه ج 3 ، ص 194 ، ح 3727 |
عناصر جرم ربا
الف) عنصر مادی:
۱- مرتکب: که بین اشخاصی حقیقی است ولی بدلیل سکوت مقنن میتوان استنباط کرد که اگر شخص حقوقی یا حیقیقی باشد ربا تحقق مییابد و فقط یک استثناء وجود دارد آن هم مسئله عملیات بانکی است که از طرف فقهای عظام مورد بحث واقع شده است.
۲- فعل مرتکب: عمل مثبت مادی خارجی است که توافق برگرفتن مبلغ و مقدار زیادی از اصل مال در قرض ومعامله.
۳- موضوع جرم: ربای معاملی و ربای قرضی
۴- نتیجه مجرمانه: گرفتن مبلغ زیادی که قبلاٌ بر آن توافق کرده بودند چون اگر مالی ردّ و بدل نشود با وجود توافق قبلی جرم نیست و ممکن است مصداق شروع به ربا باشد.
ب) عنصر قانونی:
قانون: ماده ۵۹۵ قانون مجازات اسلامی ربا را جرم و برای آن مجازات در نظر گرفته است: مرتکبین اعم از ربا دهنده، ربا گیرنده و واسطۀ بین آنها علاوه بر ردّ اضافه به صاحب مال به شش ماه تا سه سال حبس و تا ۷۴ ضربه شلاق و نیز معادل مورد ربا به عنوان جزای نقدی محکوم میگردند.
جرم ربا با توجه به ماده ۷۲۷ از جرایم غیر قابل گذشت میباشد و برای پیگیری آن نیازی به شکایت شاکی نیست و به محض اطلاع مراجع قضایی و انتظامی قابل پیگیری و تعقیب میباشد.
ج) عنصر معنوی:
۱- سوء نیت عام یا همان قصد فعل میباشد که مرتکب قصد، ربا دادن را دارد
۲- سوء نیت خاص یا عمد در فعل که مرتکب با علم و آگاهی از ربا بودن و علم به حرمت ربا و جرم بودن آن قصد استیفاء نامشروع نسبت به ربا دهنده را دارد.
انواع ربا در فقه اسلامی:
ربا در فقه شیعه به دو نوع اصلی ۱- ربای معاملی ۲- ربای قرضی تقسیم میشود.
ربای معاملی: هر گونه زیادی در معامله دو شیء همجنس و یا معاملهای که محتمل بر زیادی یکی از عوضین باشد ربای معاملی ممکن است در معامله نقد و نسیه محقق شود. مشهور فقهاء اعتقاد به عمومیت ربا در معاملات دارند نه اینکه اختصاص به عقد بیع داشته باشد.
ربای قرضی: رایجترین نوع ربا است به این صورت که فرد برای تأمین نیاز مالی جهت امور مصرفی یا سرمایهگذاری تقاضای قرض میکند و در ضمن عقد قرض متعهد میشود آنچه را میگیرد همراه با زیادی برگرداند. بطور کلی اگر در عقد قرض شرط شود هنگام بازپرداخت بدهی مقداری به مبلغ قرض افزوده شود به اجماع علمای اسلام ربا و حرام است ( جواهر الکلام ج ۲۵ ص ۵).
موارد استثنایی که ربا صدق میکند ولی حرام نیست:
۱- ربای بین زن و شوهر
۲- ربای بین پدر و فرزند
۳- ربای بین مسلمان و کافر
فرار از ربا (حیلههای ربا):
در اصطلاح فقهاء حیله به راه چارهای گفته میشود که شخص برای فرار از حرمت ربا میکوشد از طریق بعضی از معاملات و عقود که ظاهری شرعی دارند به هدف اصلی خود که همانا دریافت زیادی است دست یابد بیآنکه در ظاهر مخالفت شرع کند و مستحق عقوبات دنیوی و اخروی رباخواری شود.
حکم حیلههای ربا:
اکثر فقها معتقدند بکارگیری حیله در معاملات ربوی صحیح است اما عدهای هم معتقدند حیله در ربای معاملی صحیح و در ربای قرضی باطل است، امام خمینی (ره) هم قائلند که در هر دو صورت حیله باطل است چون بازی با الفاظ باعث تغییر حقیقت ربا نمیشود.
احکام و کیفر رباخواری:
لازم است مال مورد ربا به صاحب آن ردّ شود و اگر معلوم نبود باید از طرف مالک صدقه داده شود و اگر میزان ربا معلوم نباشد با صاحب آن مصالحه صورت گیرد و اگر ربا با مال حلال آمیخته شود و مالک ربا مشخص نباشد خمس مال به افراد مستحق داده میشود و فرد رباخوار پس از توبه تمام اموالی را که از راه رباخواری بدست آورده باید به صاحبش بدهد اگر توبه نکند و رباخواری را ادامه دهد فردی فاسق است و فرد رباخوار که با علم و آگاهی از حرمت ربا آن را حلال بداند کافرمحسوب میشود و مرتکبین ربا اعم از ربادهنده، رباگیرنده و واسطۀ بین آنها به شش ماه تا سه سال حبس و تا ۷۴ ضربه شلاق و نیز معادل مال مورد ربا بعنوان جزای نقدی محکوم میگردند.
رفع شبهات ربا
دليل ديگرى كه تحقيق درباره ربا واجب مىكند، رفع شبهاتى كه اكنون ذهن برخى از انديشهگران مسلمان را به خود متوجه ساخته و تحريم ربا را زير سوال برده است.
با گسترش سلطه اقتصادى نظام سرمايه دارى و نفوذ آن در كشورهاى اسلامى، برخى از دولت مردان و روشن فكران مسلمان كه تحت تاثيرات پيشرفت و شكوفايى اقتصاد غرب قرار گرفته بودند، كوشيدند كه سيستم اقتصاد سرمايه دارى را در كشورهاى اسلامى حاكم سازند، ليكن موانع بسيارى بر سر راه اين كار قرار داشت. از جمله مهمترين اين مواضع، حكم ممنوعيت ربا در فقه اسلامى بود. لذا آنها تلاش كردند كه به گونهاى بين اعتقادات مذهبى و شاخصههاى نظام سرمايه دارى سازگارى ايجاد كنند.
اين تجديد نظرهاى نخست در كشورهاى سنى مذهب و شاخصههاى نظام سرمايه دارى سازگارى ايجاد كنند.
اين تجديد نظرها نخست در كشورهاى سنى مذهب واقع گرديد و به دليل سابقهاى كه عالمان سنت در توجيه عملكرد حكومتهاى خود داشتند، در گام اول لازم بود نظر آنان جلب گردد. بدين منظور، شيفتگان اقتصاد سرمايه دارى دست به دامن برخى از عالمان دين شدند و - با القاى مطالبى، نظير اين كه عزت مسلمانان در گرو اقتصاد آنهاست و تنها راه رسيدن به رشد اقتصادى اين است كه نظام سرمايه دارى با تمام ضوابط و ويژگىهايش، از جمله تجويز نرخ بهره پذيرفته شود - توانستند بعضى از آنان را تحت تاثير افكار خود قرار دهند و آنان را براى برداشتن حكم تحريم ربا يا كاستن از غلظت و شدت آن و يا كوچكتر ساختن محدوده تحريم، تشويق نمايند. تلاش آنان موفقيتآميز بود؛ به طورى كه از اوايل قرن چهاردهم هجرى، نظرها و پيشنهادهاى زيادى براى تجويز نرخ بهره عنوان گرديد.
تجديد نظر طلبان كوشش مىكردند با ايجاد ترديد و القاى شبهه، فضاى لازم براى لغو يا محدود ساختن حكم تحريم ربا را فراهم آورند. بعضى از شبهات شيوع يافته از اين قرارند:
1. در اسلام، تنها گرفتن زيادىبراى تمديد مهلت دين، حرام شده است، پس در قرضهاى با بهره كنونى مىتوان زيادى را گرفت؛ زيرا پرداخت آن به جهت اصل قرض است، نه تمديد مهلت.
2. چيزى كه در اسلام تحريم شده، گرفتن بهره زياد است كه باعث مىشود اندك مبلغ بدهى به چند برابر اصل قرض برسد. بنابراين، گرفتن بهره كم اشكالى ندارد.
3. اسلام فقط گرفتن زيادىدر قرضهاى مصرفى را تحريم كرده است كه نيازمندان براى تهيه مايحتاج زندگى، مجبور به قرض مىشوند. از اين رو پرداخت بهره به قرض سرمايه گذارى كه به هدف توليد و كسب درآمد صورت مىگيرد، جايز است و اصولا تحريم ربا به منظور رعايت حال فقيران است و اگر توليدكننده ثروت ربا بپردازد اشكالى ندارد.
براى رفع شبهاتى كه درباره ربا وجود دارد و در وضعيت كنونى به صورت بهانهاى براى رفع رباخوران و طرف داران اقتصاد سرمايه دارى در آمده، در اولين مرحله لازم است كه ربادر قرآن و سنت و فقه اسلامى مورد بررسى كامل قرار گيرد، تا روشن شود كه رباى تحريم شده در اسلام، چند نوع است و محدوده حرمت آن تا كجاست و علت و حكمت تحريم آن چيست. اميد مىرود كه تحقيقاتى ما به طور پيش بينى شده ادامه يابد و حلقات تحقيق به يكديگر بپوندد و زمينه براى ارائه يك سيستم بانكدارى اسلامى كه كمترين تضاد را با اهداف و احكام شريعت داشته باشد، فراهم گردد.
فَبَشِرعبادِ الذَّین یَستَمِعُون القَولَ فَیَتَّبعونَ اَحسَنَهُ
پس بندگان مرا بشارت ده. همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. (الزمر/17)
نکته ها
ـ این دو آیه که به صورت یک شعاراسلامی درآمده آزاداندیشی مسلمانان و انتخابگری آنها را در مسائل مختلف بخوبی نشان
می دهد یعنی هیچ گونه محدودیتی در فکر و اندیشه آنان وجود ندارد، حق جویان هرجا آن را بیابند از آن استقبال می کنند علاوه براین از میان خوب و خوبتر دومی را برمی گزینند به عبارت دیگر خواهان بهترین و برترینند. (1)
ـ در حالیکه بسیاری از مذاهب پیروان خود را از مطالعه و بررسی سخن دیگران نهی می کنند اما اسلام بشارت را به کسانی می دهد که اهل تحقیق اند و چشم و گوش بسته هرسخنی را نمی پذیرند.(2)
ـ علی (ع) در نهج البلاغه می فرماید:
الحکمه ضالّه المومن فَخذالحکمه و لومن اهل النفاق
گفتار حکمت آمیز گمشده مومن است، پس حکمت را بگیر هرچند از اهل نفاق صادر شده باشد. (3)
پیام ها
-اسلام از طرح شدن سخنان دیگران دلهره ای ندارد (یستمعون القول)
-عقل حجت باطنی است و تقلید کورکورانه ممنوع! (... فیتبعون احسنه)
-انسان باید تحمل شنیدن سخنان دیگران را داشته باشد و دارای سعه صدر باشد (یستمعون القول ....)
-انتخاب احسن موردنظر قرآن است.
فقر و فحشا
الشیطانُ یَعُدِکُم الفَقرَ و یَامُرُکم بالفُحشاء (بقره/268)
شیطان، شما را وعده فقر و تنگدستی می دهد و به فحشا (زشتیها) امر می کند.
پس ابلیس بی پایه وبی اساس شما را دراندازد اندرهــراس
بترساند از فقرتــان اهرمــن نشاید نیوشیدین از او سخن
نکته ها
ـ خداوند در این آیه انسان را آگاه می کند که خودداری از انفاق به خاطر ترس از تهیدستی فکری غلط و از وسوسه های شیطانی است.
ـ اصولاً هر نوع فکر منفی و بازدارنده از خیر، سرچشمه اش انحراف از فطرت سلیم و تسلیم در برابر وسوسه های شیطانی است و برعکس هرگونه فکر مثبت و سازنده سرچشمه اش الهامات الهی و فطرت پاک خدادادی است. (1)
ـ به هنگام انفاق شیطان به سراغ انسان می آید و القاء می کند که اگر امروز انفاق کنی خودت فقیر خواهی شد، بهتر است اموالت را ذخیره کنی تا به هنگام پیری و بیماری و... خرج کنی، اینها القائات و وعده های شیطانی است. (2)
ـ پیامبراکرم (ص) فرموده اند:
شیطان و فرشته با آدمیزاد تماس دارند، شیطان در تماس خود وعده شر و تکذیب حق می دهد و فرشته وعده خیر وتصدیق حق می دهد، انسان باید این دو حال را تشخیص دهد در اولی به خدا پناه ببرد و در دومی حمد خدا را بجا آورد. (3)
پیام ها
- میان فقر وفحشاء رابطه است بسیاری از گناهان بخاطر ترس از فقراست.
- بخل عده ای فقرا را به فساد و فحشا می کشاند.
- شیطان انسان را از انفاق اموال خوب باز می دارد.
پیام و نکته ها
ـ مهمترین دعوت انبیاء به سوی علم ودانش بوده است و در آیات قرآن به کرّار با موضوعات مختلف اهمیت علم گوشزد شده است.(1)
ـ در قرآن کریم می خوانیم:
شهدالله انه لا اله الا هو و الملائکه و اولوالعلم
( بعدازخدا وفرشتگان، علماء ودانشمندان، بریکتایی خداوند گواهی می دهند)
ـ در اهمیت علم دراسلام همین بس که اسلام با فرمان اقراء شروع می شود.
ـ معجزه پیامبراسلام(ص) کتاب می باشد نام این کتاب قرآن است یعنی خواندنی یا کتابی که باید آن را خواند.
ـ براساس فرمایشات پیامبر (ص) علم آموزی در ردیف، نماز، روزه، زکات، حج و جهاد و... از جمله فرائض تعیین شده است.
طَلَبُ العِلمِ فَریضَه عَلی کُل مُسلِم
ـ شرط زمان از علم آموزی برداشته شده است.
اطَلَبُ العِلم من المهدِ الی اللحد
به گفتار پیغمبرراستگوی زگهواره تا گور دانش بجوی
ـ شرط مکان برای تحصیل علم وجود ندارد.
اُطلبو العِلم ولوبالصین
ـ استادمطهری نقل می کند وقتی یک آلمانی از زبان آقای سیدهبه الدین شهرستانی می شنودکه پیامبراسلام (ص) چنین نظراتی در بحث علم دارد می گوید:
شما اینگونه نظراتی داشته اید واین قدر بیسواد بین شما وجود دارد؟ (2)
ـ با تأمل در این آیه شریفه به دست می آید که :
یکی از روش های تربیت مقایسه خوبی ها و بدی ها و خوبان و بدان است.
( آیا آنان که می دانند با آنان که نمی دانند برابرند؟!)(3)
در آیه شریفه علم داشتن ونداشتن هر دو مطلق آمده و نفرموده کدام علم؟ اما برحسب مورد آیه، مراد از آن علم به خداست، چرا که علم به خدا، آدمی را به کمال می رساند و حقیقتا مفید است. (4)
بخش دوم: بیمه
آيا دولت میتواند مالك باشد ؟
مطلب اولاين است كه در مورد مالكيت دولت ، در ميان فقها دو نظريهوجود دارد . يك نظريهاين است كه دولت هم مثل فرد میتواند مالك باشد، میتواند ثروت داشته باشد وتمام احكامی كه در شخص مالك هست ، در
مورد دولت هم میتواند وجود داشته باشد.و به اصطلاح امروز دولت شخصيت حقوقی دارد . مرحوم آقای بروجردی ، مرحومحاجآقا حسين قمی و بسياری از مراجع فعلی كه شما از آنها تقليد میكنيد ،عقيدهشانهمين است كه در مالكيت ، هيچ فرقی نمیكند ميان شخصيت حقوقی وشخصيت حقيقی ، وشخصيت حقوقی هم میخواهد دولت باشد يا غير دولت ، اعماز اينكه دولت ظالم باشديا ظالم نباشد ، يعنی دولت ظالم مثل فرد ظالماست كه كار نا مشروعش باطل استولی كار مشروعش درست است . يعنیظالم بودن سبب نمیشود كه كار مشروعش هم نامشروع باشد . بعضی ديگرفتواشان اينست كه ما شخصيت حقوقی نمیشناسيم ، فقطشخصيت حقيقی درستاست . بعضی از فقهای معاصر مثل آقای خوئی و صاحب كتاب " البحوثالفقهيه " چنين عقيدهای دارند . اينها معتقدند كه دولت صلاحيت مالكيتندارد و حتی اگر از راه مشروع هم كاری بكند نمیتواند مالك بشود . فقطشخصحقيقی میتواند مالك باشد . بنابراين نظريه اشكالات زيادی پيدامیشود . بعضيهامثل آقای مهندس طاهری كار را به آنجا رسانده بودند و ماگفتيم حرف خيلی بعيدیهم نيست كه نه تنها دولت میتواند مالك بشودبلكه حتی میتواند ربا هم بخورد . اين احتمال وجود دارد كه ربا خوردندولت مانعی ندارد چون به منزله پدر مردماست . اين نوع تنقيح مناط را ،عرض كرديم بعضیها میگويند ولی اينها میگوينداصلا دولت چيزی نيست . پسهر مالی كه در دست دولت است ، خودش مالك آن نيست ودر واقع مالافراد ديگر است . و چون افراد ديگر را ما نمیشناسيم ، مجهولالمالكاست . آنوقت درسرمايههای دولتی میآيند معامله مجهول المالك میكنند
حساب جاری
آيا باز كردن حساب جاری در بانكاشكالی دارد ؟ نه . ظاهر حساب جاریاينست كه شخص میگويد من پولم را میگذارمدر بانك ، كأنه امانتگذاشتهام ، و هرگاه خواستم امانتم را پس میگيرم . اماهمه میدانند ،
آقايان [ فقها ] هم قبول دارند كه اين امانت نيست ، آنوقت امانتاستكه عين مال محفوظ بماند و شما آن را پس بگيريد . شما پول خود را كه دربانك میگذاريد ، به اين صورت میگذاريد كه بانك در پول شما هرگونهتصرفیمیخواهد ، بكند . بنابراين پول خود را به قرض میدهيد به بانك كههرگاهخواستيد ، از بانك قرض بگيريد . و چون اين قرض با سود نيست پساين كار مانعیندارد . ممكن است كسی اشكال كند كه میدانيم بانك ربامیگيرد و معاملات حرامانجام میدهد . ما چطور پول حلالمان را به بانكبدهيم و بعد پولی بگيريم كهنمیدانيم حلال است يا حرام . در پاسخ میگويندكه شرع در اينگونه مسائل تسهيل كرده . اگر شما از دست فردی كه میدانيد در مالش پول حرام وجود دارد ،پول حلالهم وجود دارد ، هديهای بگيريد ، آيا حلال است يا نه ؟ برای شماحلال است ونمیتوا نيد بگوييد من علم اجمالی دارم كه اين شخص بعضیپولهايش حرام است و درهر جا كه علم اجمالی هست احتياط ، واجب است . در اينجا میگويند : يد معتبر است، يد حكومت دارد بر علم اجمالی . وقتیشما از دست او هديهای میگيريد ، چوناحتمال حليت میدهيد يعنی احتمالمیدهيد كه از نوع پول حلالش باشد ، ديگرنبايد بيش از اين جستجو بكنيد . حضرت صادق فرمود : اگر بنا بشود كه يد مسلمينمعتبر نباشد لما بقیللمسلمين سوق بازار مسلمين به كلی خراب میشود . مثلا شمادر بازارمیبينيد شخصی میخواهد پالتويی را بفروشد . برای خريد آن لزومی نداردكهبرويد تحقيق كنيد كه اين پالتور از كجا به دست آورده . بانك هم مثل فرداست . فرض اين است كه بانك پول حلال دارد ، پولحرام هم دارد ، شما كه پولتانرا به بانك میدهيد ، بايد بنارا بر حليتبگذاريد .
سپرده و پسانداز
حال میآييم سراغ غيرحساب جاری ، يعنی آن چيزهايی كه بانك در مقابلآنها سود میدهد ، چه به صورتسپرده باشد و چه به صورت پسانداز . میگويند اگر به صورت قرارداد [ برایپرداخت سود از طرف بانك ] باشدولو قرارداد ضمنی ، اشكال دارد . اگر قراردادصريح باشد كه قطعا ربا است.اگر هم قرارداد ضمنی باشد يعنی بنای بانك اينستكه به پسانداز و نيزبه سپرده مقدار معينی سود بدهد و شما هم مبنيا علی هذااين كار را میكنيد، باز قطعا ربا است . بله اگر فرض بكنيم كه چنين فرضی در عمل وجود ندارد كه چنين قرارینهضمنا و نه صريحا وجود ندارد ولی بانك خودش مبلغی اضافه میدهد بهطوری كه اگرندهد ، عرفا كسی برای خودش حق مطالبه قائل نيست ، در اين
صورت گرفتن سود مانعیندارد ولی اين فرض ظاهرا غير از آن چيزی است كهدر خارج وجود دارد . پسبنابراين به قول اين آقايان سودی كه از راه پسانداز يا سپرده ثابت میگيريمجايز است .
جوائز بانكی
جايزههايی كه صندوق پساندازملی میدهد يا جوائزی كه به قيد قرعه بهكسانی كه حساب باز كردهاند میدهند ،تكليفش چيست ؟ میگويند جايزه استو اشكال ندارد يعنی به ميل خود جايزه میدهد، و اين غير از بليتهای بختآزمائی است . خود جايزه از آن جهت كه جايزه استاشكالی ندارد ولی دراينجا اشكال ديگری كردهاند و آن اين است : اينكه بانكجايزه میدهد برایچه جايزه میدهد ؟ جايزه را به كسانی میدهد كه حساب بازكردهاند و از پول
آنها استفاده میكند و اين استفاده هم استفاده ربوی است . جايزه اشكالدارد ولی نه از اين جهت كه ما يقين داريم كه بانك اين جايزه را ازهمانمورد ربا میدهد . هيچكس نمیتواند يقين كند كه بانك اين جايزه را ازهمان مورد ربا داده چون در عين حال پول حلال هم دارد . از اين جهت اشكالنيست . در مسائلی كه شارع تسهيل قائل شده ما نبايد بر خودمان تضييقبكنيم . روايتی است در همين زمينه كه فقها خيلی به آن استناد میكنند ومعروف است بهروايت مسعده بن صدقه . در مورد معاملاتی است كه انسان بامردم انجاممیدهد . عبارت اين است : « كل شیء لك حلال حتی تعرف انه حرام بعينه » . مثلباب طهارت و نجاست است . در برخی مسائل خود شارع بنايش را برتسهيل گذاشته . شارع از احكام طهارت و نجاست خود دست برنداشته ولی درمرحله تحقيق و اثبات همنهايت سهولت را قائل شده . میگويد تا صد در صديقين نداری كه چيزی نجس است بگوپاك است : « كل شیء لك طاهر حتیتعلم انه قدر » . تا رويش به اصطلاح نتوانیقسم بخوری ، بايد بگويی پاكاست . اين يك حكم تسهيلی است كه شارع قائل شده . اينجا هم همين طوراست . شما ممكن است درصد احتمال ، نود و نه احتمال بدهيد كهاين جايزهاز همان عين ربا است ولی اگر يك احتمال هم بدهيد كه از غير ربا است،شارع میگويد همان يك احتمال را بگير و آن نود و نه احتمال را نديده بگير هر كس كه يقين دارد نگيرد .
-من ثابت میكنم كه از مورد ربا است . برای هر كس كه ثابت كرديد او هم نبايد بگيرد . ولی هر كس تا مادامی
كهبرای او ثابت نشده میتواند بگيرد . ما داريم مسئله را میگوئيم . اگربرای كسیثابت است ولی آن را نديده میگيرد البته برای او حرام است . مثل قصه آن طلبهایكه سگ آمده بود در اطاقش ، چشمانش را بسته بود ومیگفت پيش پيش برو گر به . صحبت اين است كه اگر برای كسی ثابتنيست ، برای او حلال است .
اعانت به اثم
اشكال اين نيست كه اين جايزهرا از كجا میگيرند . اشكال اين است كه نفس پول به صندوق پسانداز دادن با علم به اينكه اينپول راكه به قرض دريافت كرده به ربا خواهد داد ، آيا اعانت به اثمنيست ؟ اين عمل ازآن جنبه كه اعانت به اثم است حرام است ولی اينكهخود اين عمل حرام باشد منافاتندارد با اينكه جايز حلال باشد و قرض همدرست باشد . اشتباه نشود . [ برایروشن شدن مطلب مثالی ذكر میكنيم : ] شخصی برای اينكه دستگاه مشروبسازی تهيهكند پولی از شما به قرض میخواهد آيا اين قرض دادن حرام است يا نه ؟ حرام است . ولی اگر قرض داديدآيا قرض دادن شما باطل است ؟ يعنی بعد ديگر از او طلبكارنيستيد و حقنداريد آن را مطالبه كنيد ؟ نه ، كار حرامی انجام دادهايد ولیقرض شمادرست است يعنی از او طلبكار هستيد . پس اگر كسی چنين كاری در صندوقپسانداز كرد عمل حرامی مرتكب شده ولی قرضی را كه داده میتواند مطالبهكند . گرفتن جايزهای هم كه صندوق میدهد ، اگر شخص احتمال بدهد كه اينجايزه از غير پول ربوی است ، اشكال ندارد ولی اصل كارش حرام است چون
اعانتبه اثم است .
275
بسم الله الرحمن الرحيم
به عنوان مقدمه ( 1)
مسئله بيمه را اخيراعلمای معاصر در شكل فقهیاش طرح كردهاند و تقريبا
عموما آن را با موازين فقهیمنطبق دانستهاند .
عقد و ايقاع
معاملات به طور كلی ، يعنی غيرعبادات ، كارهای اجتماعی ، يا بگوئيماموری كه با يك نوع تعهد صورت میگيرد ،معمولا تقسيم میشود به عقد وايقاع . مثلا نكاح را میگويند عقد و طلاق رامیگويند ايقاع . يا قرض دادنو قرض گرفتن را میگويند عقد ، و ابراء دين يعنیبریء الذمه كردن طرف رامیگويند ايقاع . فرق بين عقد و ايقاع چيست ؟ مرحومآقای بروجردی تعبيرنسبتا جامع و لطيفی در اينجا داشتند . میگفتند آنجا عقداست كه تصرفمستلزم تصرف در سلطان دو طرف باشد . يعنی من در آنچه كه تحت سلطهخودمهست تصرف میكنم و به علاوه در چيزی كه تحت
پاورقی :
1 - اين قسمت ، متن سخنان استاد شهيد است در پايانسخنرانی يك
كارشناس بيمه كه در آغاز اين جلسات ايراد شده است .
سلطه ديگری هست نيز تصرف میكنم . و از اين نظر دو نفر بايد دخالتداشته باشند . چون من حق دارم در آنچه كه در سلطه خودم هست تصرف بكنماما اگر اين امرمستلزم اين باشد كه در چيزی هم كه در سلطه ديگری هستتصرفی صورت بگيرد ، دراين صورت او هم بايد دخالت داشته باشد . پسقهرا میشود دو طرفی ، میشود عقد . اما اگر كاری باشد كه از نظر حقوقیصرفا در سلطه من است و هيچ چيزی در سلطهطرف نيست ، در اين صورت برای
تصرف من نيازی به قبول او نخواهد بود و بنابراينمیشود ايقاع ، مثلمسئله دين كه از همه چيز واضحتر است . من اگر از كسیطلبكار هستم ومیخواهم از طلب خودم صرف نظر بكنم ، در اينجا من نمیخواهمتصرفی كردهباشم در چيزی كه در سلطه او است بلكه میخواهم آنچه را كه مربوط بهخودمهست ، بردارم ، رفع كنم . بنابراين [ ابراء دين ] ايقاع است ، نيازی بهقبول طرف ندارد . روی اين حساب در باب بيمه قهرا تصرف در سلطه دو طرف است : بيمه گرو بيمه گزار ، و بنابراين بيمه عقد است .
ايجاب و قبول
منتهی در باب عقدها يك مطلبهست و آن اينكه آيا هر عقدی مستلزم ايناست كه حتما ايجاب و قبول باشد ؟ يعنیيك طرف ايجاب كننده باشد وطرف ديگر قبول كننده ؟ كه قهرا در دو طرف نامساویقرار میگيرند . ايجاب كننده آن كسی است كه معامله در موضوع تحت تصرف او صورتمیگيردو قبول كننده آن كسی است كه فقط ارزش میپردازد . يعنی منظور اصلیمبادله ، آن چيزی است كه در نزد ايجاب كننده است . مثلا اگر كسی
خانهاشرا بفروشد به صد هزار تومان ، آن چيزی كه منظور دو طرف هست هم خريدار وهمفروشنده ، خانه است نه پول . حساب اين نيست كه آن شخص صد هزارتومان پول خريدهاست . پول ارزش ثانوی دارد يعنی فقط جنبه عوضی دارد ودر مقابل خانه پرداختمیشود . آنچه كه در اين نقل و انتقال اصالت داردخانه است و پول اصالت ندارد وبه تبع در معامله قرار میگيرد از جهتاينكه ارزش خانه را تعيين میكند . درچنين مواردی آن طرفی كه آنچه میدهد
اصالت دارد میشود موجب ، و آنكه اينطورنيست و فقط ارزش را میپردازدمیشود قابل . و از همين جهت در مسئله بيمه ، درميان فقها اين مسئله طرحشده كه آيا بيمهگر موجب است و بيمه گزار قابل ، يابر عكس ؟ .
آيا ايجاب و قبول برای عقد ضروری است ؟
ولیدر اينجا نظر ديگری هم هست كه اين نظر نيز مورد قبول واقع شده وآن اين است كههيچ لزومی ندارد كه در همه عقدها ، ايجاب و قبول باشديعنی يك طرف حتما اصالتداشته باشد و طرف ديگر نه ، و به اصطلاح عوضو معوض باشد . ممكن است كه يكمعامله ، صد در صد معاوضه باشد به طوریكه هر دو طرف به يك نسبت اصالت داشتهباشند ، مثل معامله ميان دو كالا. مثلا دو خانه را كه معاوضه میكنند ، هيچضرورتی ندارد كه به صورتايجاب و قبول ، و عوض و معوض باشد ، و اگر بيع باشديك خانه را مبيعقرار دهيم و خانه ديگر را ثمن . چون اساس بيع بر همين است كهيكی مثمناست و ديگری ثمن . و ضرورت ندارد كه اين معاوضه تحت عنوان بيع دربيايد كه از اين دو خانه يكی مثمن باشد و ديگری ثمن . نه ، اصلا ما اينهارا معاوضه میكنيم به صورتی كه داخل در باب بيع
سه نوع معامله
بنابراين ما در مجموع سه نوعمعامله دو طرفی خواهيم داشت . يك نوعآنست كه عين مالی يا حقی از يك طرف منتقلمیشود به طرف ديگر و درمقابل اين مال ، مال ديگری بر میگردد ، مثل بيع يااجاره . نوع ديگرمعاملهای است كه در آن دو مال در مقابل هم قرار نمیگيرد ،دو عمل درمقابل يكديگر قرار میگيرد ولی عمل تمليكی ، مثل هبه معوضه . در هبهمعوضه، مثلا من كتابم را میبخشم به شما در عوض اينكه شما كتاب خودتان راببخشيد به من . اينجا دو كتاب در مقابل هم قرار نگرفته ، نه اين است كهمناين كتاب را فروختم به آن كتاب كه بشود بيع ، بلكه من بخشيدم به شماو شما همبخشيديد به من . دو بخشش در مقابل يكديگر قرار میگيرد . ولی درمسئله بيمه يكشكل سومی پيدا میشود از اين جهت مصداق جديدمیشود و در كتب فقهی وجود نداشته و آن اين است كه شخصی تأمين میدهد و
ديگریدر مقابل امنيتی كه از ناحيه او كسب میكند پول میدهد . ولی در بيمه عمر دربعضی موارد پولی كه بيمه گزار میپردازد نيز مجهولخواهد شد . اين از نظر فقهیاشكال پيدا میكند ( 1 ) . زيرا از طرف بيمهگزار همان حق بيمهای كهمیپردازد اصالت دارد و به منزله عوض يا ثمناست و چون شرعا هميشه بايد هر دوطرف معامله مشخص و معلوم باشد ، ممكناست بيمه عمر از اين نظر دچار اشكال شود .
بيمه و قمار
فقها هيچ احتمال ندادهاند كهبيمه داخل در باب قمار بشود . و وجهی همندارد كه ما بيمه را داخل در باب قماربدانيم . صرف به خطر انداختن ،ملاك قمار نيست . گفتيم [ برای صحت يك معامله ] بايد آن استثناها وجودنداشته باشد . در باب معاملات ، ريشه استثناها آن چيزیاست كه در آيهقرآن آمده كه قمار هم يكی از مصداقهای آن است : « لا تأكلوااموالكمبينكم بالباطل »( 2 ) مقصود اين است كه وقتی پول شما در ميان شماگردشمیكند ، بيهوده گردش نكند . يعنی توأم باشد با يك هدف عقلائی به اصطلاحفقها . انسان يك وقت میبخشد . بخشيدن در مواردی يك كار انسانی استيعنیيك نياز انسانی است . انسان در موردی میخواهد كه
پاورقی :
1 - البته فقها متعرض اين مطلب نشدهاند از باباينكه همه اقسام بيمه
را نمیدانستهاند و فقط آن مقداری را كه میدانستهاندبا قواعد تطبيق
كردهاند .
2 - سوره بقره ، آيه . 188
جود كرده باشد . اين يك كار بيهوده نيست . يا وقتی انسان جنس خودش رابه طرفمیفروشد ، در مقابل پول میگيرد . يا انسان پول میدهد ، در مقابلاز معلمدرس میگيرد . باز پول بيهوده گردش نكرده . ولی در مورد قمار وامور شبه قمار ،پول از دست طرف بيرون میرود بدون اينكه چيزی كسب كردهباشد . از نظر شارع اينپول بيهوده بيرون رفته است . ولی در مورد بيمه اينطور نيست . بيمه يك هدفعقلايی دارد . انسانتأمين میگيرد و در مواردی اگر خسارتی يا حادثهای پيشآيد غير از تأمين ،پول هم میگيرد و بنابراين پولی كه بيمه گزار میدهد هرگزمصداق « لا تأكلوااموالكم بينكم بالباطل »نيست . ولی يك مورد بيمه هست كه درآن آنچهكه اصالت پيدا میكند ربا است ، و آن ، جايی است كه در بيمه عمر ،شركت بيمه تمام پول را يكجا میگيرد و هدف اصلی بيمه اين است كهسرمايهایجمع میكند و از آن استفادههای ربوی بكند و بيمه تقريبا جنبهفرعی پيدامیكند كه اين ، مسئله عليحدهای است و درباره آن بايد جداگانهبحث كرد .
297
آيا بيمه عقد لازم است يا جايز ؟
حالببينيم آيا عقدهای مستحدث و جديد را بايد عقد لازم بدانيم يا عقدجايز ؟ اينمسئله نيز در فقه مطرح است كه اصل در همه عقود لزوم است ،اصل اولی در همهعقدها لازم بودن است مگر اينكه دليلی بر جايز بودن داشتهباشيم . بنابراين اگرما معامله بيمه را معامله بیمانعی تشخيص دهيم ،معامله غير قابل برگشت هم هست . يعنی بيمه گر يا بيمه گزار حق نداردبعد از بستن قرارداد معامله ، آن را بهمبزند ، مگر دو طرف حاضر بشوند
كه در اين صورت اسم آن میشودعقد لازمی را میتوانند بهم بزنند . ولی خاصيت عقد لازم اين استكه يك
طرف به تنهايی نمیتواند آن را بهم بزند . پس ، از جمله خصوصيات عقدبيمه اگر بيمه را يك عقد جداگانه بدانيم اين است كه عقد لازم هم هست .
بيمه و ضمان
در ميان عقودی كه ما در فقهداريم ، يك عقد هست كه احتمال اينكهاساسا بيمه داخل در آن باشد زياد است ، وآن ضمان است كه در عرفضمانت میگويند . اساس اولی ضمان در مورد ديون است . يعنی شخصی مديون
شخص ديگری است دائنی است و مديونی شخص سومی پيدا میشود وضامن دينمديون میگردد و دين او را به عهده میگيرد . از مسلمات فقه اسلامیاست كهاين امر ، جايز و شرعی است .
تفاوت ضمان در فقه شيعه و فقه اهل تسنن
درباب ضمان ميان فقه شيعه و فقه اهل تسنن ، يك اختلاف اساسی وجوددارد . در فقهشيعه ، ضمان به معنی انتقال ذمه است از مديون به ضامن . يعنی همينقدر كه آقایزيد از آقای عمرو طلبكار است و آقای بكر آمد ضامن
شد ، به صرف ضمان ، دين ازذمه مديون كه عمرو است منتقل میشود به ذمهبكر كه ضامن است و عمرو ديگر هيچمديون نيست و بنابراين دائن ديگر حقندارد به عمرو مراجعه كند زيرا او بریالذمه است . همچنين ضامن هر گاهدين را پرداخت ، حق مطالبه از مديون را داردولی قبل از پرداخت ، حقمطالبه ندارد .
در فقه اهل تسنن ، ضمان ، ضم ذمه به ذمه است يعنی عملی است صد در صدبه نفعدائن . در فقه شيعه ، ضمان ، عملی است صد در صد به نفع مديون ،يعنی تعهد ازعهده مديون به عهده ضامن میآيد . در فقه اهل تسنن ضمانمعنايش ضم ذمه به ذمهاست يعنی ضميمه شدن مديون به مديون . مثل اينسفتههايی كه به موجب آن بانك بهدو طرف میتواند مراجعه كند پس ازآنكه شخصی ضامن میشود ، دائن هم میتواند بهمديون اولی مراجعه كند و همبه ضامن . دو نفر طرف دائن قرار گرفتهاند و بهعبارت ديگر يك نفر ديگربه مديون ضميمه شده . از نظر فقه شيعه اين مسئله كهضمان ، ضم ذمه به ذمهاست ، اجماعی است كه صحيح نيست و باطل است و فقط همينشكل يعنیانتقال ذمه ازمديون به ضامن درست است . ضمان تا آنجا كه ضمان ديناست، با بيمه هيچ ارتباطی پيدا نمیكند . ضمان دين ربطی به بيمه ندارد . مسئله ديگری در باب ضمان مطرح است به نام ضمان عين مغصوب . شخصی مال
كسیرا غصب كرده و عين مال هم اكنون نزد غاصب يا طرف دعوا موجود استشخص سومیمیآيد ضامن آن عين میشود ، به صاحب مال میگويد از اين پسمن ضامن مال توهستم . در اينجا معنی ضمان اين است كه اگر تلفی بر اينمال وارد شد ، من عوضشرا میدهم . تاكنون كه مال نزد غاصب بوده ، ضامنو عهدهدار ، خود غاصب بودهاست . يعنی اگر اين مال تلف میشد ، اومیبايست عوضش را بپردازد . ولی وقتی كهضامن پيدا شد و گفت من ضامنهستم ، يعنی از اين ساعت اگر مال تو تلف شد منعهدهدار آن هستم . اينرا میگويند ضمان عين مغصوبه . البته ضمان عين مغصوبه يك مسئله مورد اتفاقی نيست كه حتما درست باشد . از آن بالاترمسئله ضمان عين است كه مغصوب هم نباشد از اينجا بحث كمكم وارد بيمه میشوديعنی كسی كه ضامن عين مال شخصی كه در نزد خود آن شخصاست بشود ، بگويد من ازاين ساعت ضامن مال تو هستم كه اگر خسارتی بر آنوارد شده يا به كلی تلف شد ،عوضش را بدهم ، آيا اين درست است ؟ .
ضمانت در مقابل پول
مطلب ديگر اينكهضمانهايی كه ما داريم ضمان به عوض نيست . يعنی ضامندر مقابل ضمان خود پولنمیگيرد . آنوقت اين مسئله در باب ضمان مطرحمیشود كه ضمان به عوض چگونه است؟ آيا ضامن میتواند در مقابل ضمان خود، يك پولی هم از كسی كه به نفع او ضمانتكرده بگيرد يا نه ؟ اگر گفتيم
ضمان عين درست است و عوض گرفتن در ضمان هم درستاست ، يعنی اگرگفتيم ادله ضمان شامل اينها میشود ، در آن صورت بيمه ، نوعی ازضمانمیشود . لا اقل بيمههای اشياء اينطور است چون بيمه اشياء معنايش ايناست كه شخص ، ضامن مال شما كه در اختيار خودتان است میشود كه اگرخسارتیبر آن وارد شد يا تلف شد ، عهدهدار خسارت يا تلف آن باشد ، ولیدر مقابل اينضمان ، پولی هم میگيرد .
ضمان عهده و ضمان درك
در فقه در باب ضمانمسئلهای داريم به نام ضمان عهده و مسئله ديگریداريم به نام ضمان درك . ضمانعهده كه مسئلهاشدر فقه مطرح بوده اين است كه دو نفر با همديگر معامله میكنند . چونمشتریبايع را نمیشناسد ، گاهی يك وضعی پيش میآيد كه مشتری حق داردجنس را پس بدهدمثل خيار فسخ اگر جنس ، معيوب از آب در آيد . يكنفر میآيد ضامن میشود كهاگر اين معامله فاسد از آب در آمد ، من ضامنهستم . مثلا شخص ناشناسی میخواهدفرشی را به شما بفروشد . شما يكدغدغهای داريد ، میگوئيد من اين شخص رانمیشناسم ، اين فرش به اينقيمت خوب میارزد ولی فردا اگر اين فرش ، دزدی ازآب در آمد ، تكليفمن چيست ؟ ! اگر صاحبش آمد و شناخت و شاهد هم آورد و معلومشد اينفرش دزدی است ، در اين صورت صاحب مال حق دارد مالش را ببرد . آنوقتتكليف پول من كه فروشنده گرفته و رفته و به او دسترسی ندارم چه میشود ؟
دراينجا يك نفر میآيد ضامن عهده میشود . يعنی میگويد اگر خللی در اينمعاملهپيدا شد و معلوم گرديد كه اين جنس مثلا دزدی بوده و خلاصه اين خطروجود داشت كهپول تو از بين برود ، من ضامن هستم . اين هم خودش يك نوع
بيمه است . در واقعآن شخص معامله شما را بيمه میكند . و نظير اين استضمان درك . ضمان دركآنجايی است كه عيب در كار باشد . درك به معنیعيب است . ضمان درك يعنی ضمانعيب . شما معاملهای با يك فروشندهناشناس میكنيد . با خود میگوئيد نكند اينجنس معيوب از آب در بيايد وآن وقت دسترسی به فروشنده نداشته باشم . يك كسیمیآيد ضامن درك يعنیضامن عيب میشود ، میگويد اگر اين جنس معيوب بود ، منخسارتش را بهشما میپردازد .
بيمه يك معامله مستقل است
در باب ضمان اينمسائل از قديم طرح شده بوده است اما صد در صد بهعنوان ضمان كه آيا ادله ضمانشامل اينها میشود يا نه ؟ مورد ترديد بوده . ولی بيمه به عنوان يك معاملهمستقل هيچ اشكالی ندارد . اساسا ضرورتیندارد كه اسمش را ضمان بگذاريم . ضمانشرعی همان ضمان دين است و بس . ما تابع اسم نيستيم كه آن را ضمان عهده يا ضماندرك بناميم . خودش يكمعامله مستقل است و همان چيزی است كه امروز به آن بيمهمیگويند و شاملهمه اقسام بيمه هم میشود و جامع مشترك همه آنها برای اينكهاين معاملهيك معامله عقلائی باشد تأمين بودن آن است . من لغت فرنگی بيمه رانمیدانم ولی در رساله آقای دكتر جباری آمده است كه كلمه بيمه كه يكلغتفارسی است ، مفهوم اصلی فرنگی اين لفظ را درست نمیرساند ولی كلمهعربی آنيعنی تأمين ، اين مفهوم را به خوبی میرساند . تأمين يعنی امنيتدادن . شايددر فارسی هم كه بيمه گفتهاند به اعتبار اينست كه نفی بيممیكند و بيمه يعنیرفع كننده بيم .
به هر حال ما كاری به لفظ نداريم ، مفهوم تأمين ، بر ماهيت اينمعاملهصدق میكند . يعنی گاهی انسان درباره مال يا جان يا آينده يا از كارافتادگی هنگام بيماريش را و . . . احتمال خطر میدهد و نگرانی دارد ،دلشمیخواهد كاری بكند و مثلا پولی بدهد تا وسيلهای فراهم شود كه ايناضطراب ونگرانیاش از بين برود . كار اساسی بيمهگر كه در مقابل آن حقبيمه میگيرد ،همان تأمين است و در واقع با تعهدی كه میكند ، يك امر
معنوی و غير مادی بهبيمهگزار میدهد و حق بيمه در مقابل اين تأمين و اين حالت روحی و معنوی ،پرداخت میشود
آيا بيمه معامله معلومی است ؟
علت اينكهمطلب را اينطور بيان میكنيم آنست كه از اصول مسلم فقه مااين است كه در متنقرارداد و در هيچ عقدی نبايد جهالت و حالت شانسوجود داشته باشد يعنی معاملهبايد با چشم باز و از روی دانائی صورتبگيرد . مثلا اگر در عقد نكاح پدری بهوكالت از دو دختر خود ، به مردیبگويد من يكی از دو دختر خويش را به عقد وازدواج تو در میآورم ، او همبگويد قبول كردم و بعد انتخابش با آن پدر يا باخود زوج باشد ، چون يكامر مجهول است ، باطل میباشد . در باب بيمه ممكناست كسی بگويد اين عقد ، معاوضهای است ميان دو امرمالی : از يك طرف حقبيمهای كه بيمهگزار میدهد و از طرف ديگر آن پولاحتمالی كه بيمهگر تعهدكرده در صورت خسارت بپردازد . دو طرف میشودپول . اگر واقعا ماهيت بيمه معاوضهميان چنين دو پولی است ، اين معاملهروی اصول فقهی باطل است زيرا يكی از آنموانع را دارد . شبيه قمار میشود. يعنی يك امر مجهول . حق بيمهای كه منمیدهم معلوم است ولی در مقابل ،چه میخواهم بگيرم ؟ آيا میگيرم يا نمیگيرم . آيا اصلا در اين مدت خسارتیبر من وارد خواهد شد كه از او چيزی بگيرم يا نه؟ اصلش مجهول است . بهعلاوه به فرض اينكه در طول اين مدت ، خسارتی وارد شود ،اين خسارت چقدرخواهد بود ؟ هم اصلش كه من چيزی از او میگيرم يا نمیگيرممجهول است وهم مبلغش . يكی از شرائطی كه به فرموده پيغمبر اكرم ( ص ) در همه معاملات بايدوجود داشتهباشد اين است كه دو طرفی كه مورد معاوضه قرار میگيرند بايدمعلوم و مشخص باشند . در اينجا يك طرف مشخص نيست . ولی اگر ماهيتبيمه آن چيزی باشد كه ما عرضكرديم در واقع بيمه معامله ميان دو پولنيست كه بعد بگوئيم يك طرفش مجهول استيا نه . جنبه عقلائی بيمه كهعقلا اقدام به بيمه میكنند ، تأمين پيدا كردن ازورشكستگی ، تحمل خسارتزياد ، بيچارگی در زمان از كار افتادگی و . . . میباشد . پولی كه بيمهگرمیدهد ، طرف معامله و يكی از عوضين نيست . آنچه كه بيمه گربه بيمهگزارمیدهد خود تأمين است . همان تعهدش ارزش دارد . در مقابل اين تعهد،بيمه گزار حق بيمه میدهد . كه ارزش ، متعلق به خود تعهد است . بيمهگزارپول میدهد كه ارزش مادی دارد و بيمهگر تعهد . تعهد يك امر مشخص است . اگرعقلا چنين معاملهای را اختراع كرده باشند كه در مقابل تعهد ، پولبدهند ، چونتعهد يك امر مشخصی است ، هيچيك از موانعی كه در فقه مسطوراست ، در اينجا ،وجود ندارد و معامله ، معامله صحيحی است . بنابراينيكی از مشكلاتی كه در باببيمه هست يعنی شكل مجهول بودن ، به اين طريقحل میشود .
زمان بيمه
مشكل ديگر كه اين هم مشكلی نيستو فقط موضوع را بايد طرح كرد اين استكه در معاملات ، همانطور كه عوضين بايدمشخص و معين باشند ، اگر زمان درآن دخالت دارد ، زمان هم بايد مشخص باشد ونمیتواند مجهول باشد . مثلا
در بيع زمان دخالت نداردولی در اجاره زمان دخالت دارد . در هر جا كه زمان دخالت دارد ، مدت ،از اول تابه آخر بايد مشخص باشد . اگر مدت مشخص نباشد ، باز معاملهمیشود مجهول . مثلادر مهمانخانهها اغلب اينطور است كه مسافر میپرسد شبیچند ؟ میگويند شبیمثلا پنجاه تومان . ولی مسافر معين نمیكند كه اين اتاقاز حالا تا كی دراجاره من است . مدتی را كه اجاره ميان موجر و مستأجربرقرار است و در تمام آنمدت ، او مالك منفعت آن اتاق است كه از آناستفاده كند ، معين نمیكند . فقطاين مقدار را معين میكند كه هر قدرماندم شبی پنجاه تومان میدهم . اين اجارهاز نظر شرعی باطل است يعنیاجاره صحيحی نيست و به همين جهت اثرش در اينجا ظاهرمیشود كه اگر بعد
ميان صاحب هتل و اين مسافر اختلاف شود ، آن قراردادی كهبستهاند هيچاساسی ندارد يعنی ديگر شبی پنجاه تومان ميزان نيست چون آنقرارداد باطلبوده ، بلكه اجرت المثل ميزان است . اگر واقعا اجرت المثل آناتاقشصت تومان باشد ، بايد شصت تومان بدهد و اگر چهل تومان باشد ، چهلتومان . و لهذا اگر در آخر تراضی نشود ، شبهه دارد .
بيمه هم جزء معاملاتیاست كه زمان در آن دخالت دارد ، مدتش بايدمشخص باشد . اگر زمان بيمه مشخصنباشد ، باطل است . از جمله خصوصياتبيمه مشخص بودن زمان آن است .
اقسام بيمه
بيمهها را تقسيم كردهاند بهبيمههای اشياء و بيمههای اشخاص ، و گويابيش از اينها است . بيمه ديگری وجوددارد به نام بيمه مسئوليت كه آنهم خودش اساسا بابی است در فقه . بيمههایاشياء مثل بيمه اتومبيل ، بيمه كالای تجارتی ، بيمه آتش سوزی و . . . اگرزمانشان مشخص باشد ، بلا اشكالاند . در برخی از بيمههای اشخاص نيز مثلبيمههای اشياء ، شبهه و اشكالی وجود ندارد ، مانند بيمه امراض كه شخصخودش را بيمه میكند ، به اين ترتيب كه ماهانه يا سالانه مبلغی را بهمؤسسه بيمه میپردازد و در مقابل ، بيمهگر متعهد میشود كه اگر او در مدتمقرر بيمار شد ، مبلغ معينی را به وی بپردازد و يا او را معالجه نمايد . همين طور است بيمه از كار افتادگی كه شخصی متعهد میشود مثلا ماهی يا سالیفلان مقدار بپردازد و در مقابل ، اگر سانحهای برايش پيش آمد كه به موجبآن از كار كردن افتاد ، فلان مبلغ از مؤسسه بيمه بگيرد . اين نوع بيمه نيزمثل بيمههای اشياء ، اشكال و شبههای ندارد .
بيمه عمر
ولی در بيمههای اشخاص ، در بيمهعمر كه آن طور كه تشريح كردهاند دوگونه است : يكی بيمه به شرط فوت و ديگر ،بيمه به شرط حيات ، شبهه رباوجود دارد بلكه اساسش ربا است و بيمه در آن يك امرفرعی است . دربيمه به شرط فوت ، شخص اينطور قرار داد بيمه میبندد كه مثلا ازحالا تاده سال ديگر ، ماهانه يا سالانه فلان مبلغ میپردازد و اگر در خلال اينمدتفوت كرد ، مؤسسه بيمه متعهد است كه فلان مبلغ به ورثه او بپردازد . ايندر صورتی است كه خودش پول بيمه را بدهد . گاهی شخص سومی میآيد كسی رابيمهمیكند به شرط فوت . به مؤسسه بيمه میگويد من برای فلان كس سالی فلانمبلغمیپردازم به شرط اينكه اگر او در اين بين فوت كرد ، تو اين مقداربه من بدهی . در اين صورت شخص بيمه شده ديگر طرفبيمه نيست بلكه خودش موضوع بيمه میشود . قهرا اينگونه بيمهها - مخصوصادومی - ممكن است از نظر اخلاقی اندكی مذموم باشد و لا اقل مكروه باشد وبلكه شديدتر ازمكروه ( 1 ) ، چون در فقه ، معاملاتی كه خود به خود سببمیشود كه انسانآرزويی بكند كه آن آرزو به نفع مردم نيست ، چندان مطلوبنيست ، مثل كفن فروشی . كفن فروشی چرا مكروه است ؟ چون بديهی است هرمعامله گری دلش میخواهدمعاملهاش رائج باشد . او نيز ته دلش آرزومیكند كه مشتريش زياد شود و نتيجهآن هم معلوم است . البته اطبا از اين
مسئله مستثنی هستند ( خنده حضار ) . دربيمه به شرط فوت اگر شخص سومیبيايد چنين قراردادی ببندد ، قهرا اگر در اينبين فرد بيمه شده نميرد ،به نفع مؤسسه بيمه است و اگر بميرد به نفع بيمهگزاراست . خواه ناخواهبيمهگزار ته دلش چنين آرزويی پيدا میشود كه قبل از انقضاءمدت ، آنشخص بميرد برای اينكه او بتواند وجه بيمه را از مؤسسه بيمه بگيرد . مسلممیتوان گفت كه اين نوع بيمه ، معاملهای است مكروه شارع . ولی اگر وجهبيمه را خود شخص بپردازد ، بعيد است كه چنين آدمی در دنيا پيدا بشود كهآرزو كند خودش زودتر بميرد برای اينكه بيمهگر پول را مثلا به ورثهاشبدهد . در بيمه به شرط حيات قضيه بر عكس است . اين نوع بيمه ممكن است ازنظر بيمه گر غير اخلاقی باشد . بيمه به شرط حيات به
پاورقی :
1 - [ آن نوع از بيمه به شرط فوت كه شخص سومی كسیرا بيمه میكند ،
علاوه بر مكروه بودن ، اشكالی نيز دارد و آن اين است كه دراين عمل ،ماهيت بيمه كه تأمين است ، برای آن شخص سوم وجود ندارد و اين كاربرایاو يك شرط بندی است . اين مطلب را استاد شهيد در بخش پرسش و پاسختوضيح میدهند ] . اين صورت است كه شخصی خود را برای مدت معين بيمه میكند كه اگر در اينمدت فوتنكرد ، مؤسسه بيمه فلان مبلغ به او بپردازد اگر فوت كرد ،مؤسسه بيمه چيزینبايد بدهد در اينجا مؤسسه بيمه است كه آرزو میكند
بيمهگزار در اين مدت بميردتا نيايد چيزی از او بگيرد . از اين جهت بازيك امر خلاف اخلاقی میشود . صرفاينكه يك امر ، خلاف اخلاق باشد ، دليلنمیشود كه معامله باطل باشد . اما دراين موارد دو گونه عمل میشود : گاهیبيمهگزار حق بيمه را تدريجا میپردازد وگاهی يكجا میپردازد . مثلا يكجا صدهزار تومان میپردازد كه اگر زنده ماند ،بعد از ده سال ، اين پول رابگيرد . ولی قهرا چنين كاری نمیكند بلكه صد هزارتومان الان میپردازد كه
اگر زنده ماند ، بعد از ده سال ، صد و بيست هزارتومان بگيرد . يعنینزول پول در اين مدت را حساب میكنند و اصل پول را بانزولش میگيرند وبلكه با مبلغی بيشتر . چرا ؟ زيرا در اينجا احتمال اينكه دراين مدتبيمهگزار فوت كند و مؤسسه بيمه نخواهد چيزی بپردازد وجود دارد كه ازاينجهت شبيه قمار میشود و قهرا مؤسسه بيمه كه اگر اين احتمال نبود ، درمقابل صد هزار تومان صد و بيست هزار تومان میپرداخت ، به خاطر چنيناحتمالی ، مبلغی علاوه میپردازد . بيمههايی كه در آنها حق بيمه يكجاپرداخت میشود و بعد بيمهگر در موعد مقرر همان پول را میپردازد با حسابنزولش و با يك مبلغ اضافه ، میتوان گفت كه شرعا درست نيست يعنیماهيتاصلی اين كار ربا و نزول است و در كنار نزول و فرع پول ، مسئلهبيمهای همقرار گرفته است . به همين جهت در اينگونه بيمهها علی الظاهراشكال و شبههایپيدا میشود .
بيمه مسئوليت يا بيمه شخص ثالث
باقیمیماند بيمه مسئوليت يا در اصطلاح امروزه بيمه شخص ثالث كهاتفاقا مسئلهبسيار دامنه داری در فقه است . مثلا بيمهگر اتومبيلی رابيمه میكند كه اگر بهوسيله اين اتومبيل به اتومبيل ديگری صدمه وارد شد ،خسارت آن اتومبيل ديگر رابپردازد . در موضوع بيمه ، مسلم هيچ بيمهایشامل خسارت وارد كردنهای عمدینمیشود . اگر غير از اين باشد ، همه نظمهامختل میشود . يعنی هيچگاه مؤسسهبيمه اينطور بيمه نمیكند كه من اتومبيلتو را بيمه میكنم كه حتی اگر عمدا آنرا آتش زدی پولش را به تو بدهم . در قوانين بيمه هم میگويند يكی از شرائط بيمهاين است كه خسارت راصاحب مال عمدا وارد نكرده باشد . پس بيمه در مورد خسارتهایغير عمدیاست . اگر كسی به عمد با اتومبيل خود به اتومبيل ديگری خسارتی واردكند، مسلم در اينجا بيمهگر تعهدی ندارد . اما صحبت در جايی است كه او بهعمد نزده ولی به هر حال زده ولو منشأش اين است كه از قانون راهنمايی ورانندگی تخلف كرده . از نظر قانون اين شخص مسئول خسارتی است كه براتومبيلشخص ديگر وارد شده . مؤسسه بيمه اين خسارت را متعهد میشود .
اين مسئله از نظرفقه اينطور مطرح است كه در خسارتهای غير عمدی كهانسان بر شخص ديگر واردمیكند ، حدود ضمانش چقدر است ؟ كسی كه خسارتوارد كرده ، خودش بايد ضامن باشدتا بيمهگر از طرف او عهدهدار شود .
اگر شرعا ضامن نباشد ، مؤسسه بيمه چه چيزیرا میخواهد بدهد ؟ ! . برای توضيح مطلب ابتدا اين مسئله بايد روشن شود كه اگراتومبيلی به اتومبيل ديگر زد و عمد هم نداشت ، آيا خسارت را بايد بدهديا نه ؟اگر شرعا خسارت را بايد بدهد ، برای بيمهگر هم تعهد كردن اينمسئوليت واقعیمانعی ندارد اما اگر فرض كرديم كه شرعا اين شخص خودش
نبايد خسارت را بپردازد ،و قانون دولت هم اگر میگيرد به زور میگيرد ،در اين صورت خود بيمه هم اشكالپيدا میكند زيرا موضوع بيمه پرداخت پولیاست كه ظلما گرفته میشود . آنوقتاين شبهه پيش میآيد كه آيا بيمه درمورد پولهايی كه ظلما پرداخت میشود درستاست يا نه ؟ ممكن است كسیبگويد درست نيست از باب اينكه نوعی اعانت به ظلم است . اصلا نبايدصاحب آن اتومبيل از اين شخص خسارت بگيرد . اينكه بيمهگر كمك بهاو را
تعهد میكند خود نوعی اعانت به ظلم است . پس اين مسئله بايد مشخص شودكه حدود مسئوليتها چقدر است ؟ و اتفاقا
اين مسئله ، در فقه هم زياد مطرح شده ومسائل زيادی برايش ذكر گرديده وگفتهاند در مسئله ضامن شدن يعنی عهدهدار شدن، هيچگاه لازم نيست كه انسانبه عمد خسارتی وارد كرده باشد . موارد زيادیداريم كه انسان خسارت را بهغير عمد وارد میكند ولی بايد آن را بپردازد . اينمطلب را ان شاء اللهدر جلسه ديگر توضيح خواهيم داد . باشد كه در صورت عدم اجرای اين فرمان ، خسارت خيلی شديدی به خود اووارد میشوديا حد اكثر خودش رامیكشند ، آيا اين مجوز میشود برای شخصمكره كه اقدام بهقتل يك بيگناه بكند ؟ و آيا به حكم اكراه و اجبارشديدی كه پشت سرش هست كهحداكثر به قتل او منجر میشود ، اين اجازه رابه او میدهند ؟ میگويند : نه ،لا اكراه فی الدماء . در مورد دماء اكراهنيست . اگر اين عذر پذيرفته بود ، پسبايد لشكريان يزيد و معاويه كهيك عده شان واقعا هم همينطور بودهاند و تهديدمیشدهاند معذور باشند . آنها را تهديد میكردند كه اگر نكنيد ، خانهتان راخراب میكنيم و حقوقتانرا قطع میكنيم و میكشيمتان و از اين حرفها . نه ، لااكراه فی الدماء . درمورد دماء اكراه نيست .
خسارت در اموال
اما در مورد اموال ، اگر منتهديد بشوم به اينكه فلان ضرر مالی را بايدبه شخصی بزنی ، در اينجا مسئلهتفصيل دارد . يكوقت است كه انسان به اشداز آن خسارتی كه بايد بزند تهديدمیشود ، مثلا میگويند اين كار را بايدبكنی و الا خودت را میكشيم . اينجاهيچ مانعی ندارد كه اين كار را بكند واو هم ضامن نيست بلكه آن فرمان دهندهضامن است . يعنی خسارت را بايدفرمان دهنده بپردازد نه فرمانبردار . اما يكوقتاست كه ضرر تهديد بهاندازه خسارت نيست . آنوقت بايد ديد مساوی آنست يا كمتراز آن . غالبا میگويند : همين قدر كه در مورد امور مالی اكراه صدق كند ،انسان
مكره معذور است و مكره ( اكراه كننده ) ضامن است . اين در مورد فعلتسبيبی كه واسطه فعل ، شخص مكره باشد .
يك مسئله ديگر هم هست كه مورد ابتلاست و آن اينكه شخصی مثلابرای اخذمال خودش از بدهكار بخصوص اگر حق هم باشد به فرد ظالمی رجوع میكند واين ظالم خسارتی را به بدهكار وارد میآورد . يعنی غير از آن مالی كه از
اوپس میگيرد و به صاحب اصليش میدهد ، يك خسارتی هم از او میگيرد . نظير اينكهكسی سندی دارد ، سندش را به اجرا میگذارد به فرض اينكهمجبور هم نباشد آنوقتدادگستری میآيد و يك حق اجرا هم از آن شخصمیگيرد . آيا آن بدهكار میتواندبگويد كه چون من مثلا صد تومان بيشترمقروض نبودم و صد و ده تومان از منگرفتهاند و تو باعث اين كار شدی ،پس ده تومانش را خودت بايد بپردازی ؟میگويند : نه ، آن طلبكار مسئولاين عمل نيست . البته اگر آن ظالم به ناحقگرفته باشد بايد خودشبپردازد و كسی كه شكايت كرده نبايد چيزی بدهد . موارداين مسئله خيلی
فرق میكند ولی در همه موارد اين حكم يكسان است . مثلا فرق استبين اينكهما دستگاهی را كه اين پول را میگيرد شرعی بدانيم يا نه . اگر فرضاخوددستگاه فی حد ذاته شرعی باشد ، باز آيا مأمور ، اين پول را به طور شرعیگرفته يا به طور غير قانونی از طرف خودش اخاذی كرده ؟ يا شايد فرد شاكیاجبار به شكايت داشته و راهش منحصر به فرد بوده است . مثلا انسان سندیدارد و از كسی طلبكار است . در ضمن تا به اجرا نگذارد ، طرف ، مال را
نمیدهد . يا به عكس ، فرد شاكی اجبار هم نداشته است . چون در همه اينموارد اين شخص ضامن نيست پس تفصيلش هم فرق نمیكند . به هر حال مسئلهاينست كه اگر كسی به ظالمی شكايتكند و آن ظالم مالی را به غير حق بگيرد ، آن شكايت كننده ضامن اين مالنيست . فقط اگر آن ظالم به ظلم گرفته باشد ، خود او ضامن است . اين درمواردی است كهانسان ضرری را بر غير تسبيب كند و واسطه هم انسان باشدكه مواردش ذكر شد .
اگر واسطه انسان نباشد
اما اگر واسطه انساننباشد ، مسائل ديگری مطرح میشود . میگويند اگر كسیچاهی را در معبر بكند وبعد انسان يا حيوان يا ماشينی در آن بيفتد وخسارتی به آن وارد شود ، ضامن است . برای اينكه معبر به طور عادی نبايدمثلا گودال داشته باشد . مردم همينطور بهخيال اينكه خيابان صاف است ،دارند میروند ، يكدفعه مواجه میشوند با گودالیكه شخصی در آنجا كنده . آنوقت ماشين میافتد و خسارت میبيند . اينجا كسی كهاين كار را كرده ،ضامن است . اگر كسی در معبری يك شیء لغزندهای م ثل پوستخربزه بيندازد، و بعد كسی هنگام عبور از آنجا بيفتد و ديهای بر او وارد شوديا مالی كههمراه داشته از بين برود ، آن كسی كه پوست خربزه را انداخته ضامناست
زيرا او سبب شده است . يا حتی اگر كسی شيئی را به طور غير عادی درمعبری قرار دهد و فردی كه بر حيوانی سوار است بيايد و حيوان با ديدن آنشیء كه غير عادی است رم كند و در نتيجه خسارتی بر آن فرد يا بر آن حيوان
وارد شود ، باز آن شخص ضامن است . يا همين طور است اگر كسی كه در راهیناودانی باز كند و اين ناودان به ديگران ضرر بزند ( مثل همان تيرآهنی كهمثال زدم ) و جنايتی بر كسی واقع شود ، يا حتی ناودان را به طوری باز كندكه آب در راه مردم بريزد و مثلا لباسهای مردم را كثيف كند و بلكهضرر بزند چنانكه بعضی لباسها هست كه اگر يك دفعه آب به آن برسد ديگربه دردنمیخورد . يا به فرض ، حيوانی در جائی بسته شده است ، مثلا يككسی اسب خودشرا به درختی يا تيری بسته است . اگر فرد ديگری برود و آناسب را باز كند و آنحيوان فرار كند و گم شود ، اين فرد ضامن آن حيواناست . يا مثلا مرغ كسی درقفس است . اگر شخصی در قفس را باز كند و آنمرغ بيرون برود ، آن شخص ضامن است . اگر چوپانی گلهای را رعايت میكند، چنانچه كسی بيايد آن چوپان را بردارد وبه زور از آنجا ببرد و گله بیچوپان بماند و بعد به اين گله خسارتی وارد شود ،در اينجا میگويند دوحالت پيش میآيد : يك وقت خسارتی تصادفی وارد میشود كهاحيانا اگرچوپان هم میبود آن خسارت وارد میشد . اين ، حكم مغصوب را ندارد كهآنشخص ضامن باشد . ولی يكوقت هست كه اين گله در جايی است كه در معرضحمله گرگ و درندگان امثال آن است . چوپان بايد باشد كه گله را حفظ كند،يعنی واقعا نبودن چوپان منشأ خطر است . در اين صورت شخصی كه اين كاررا كرده ،ضامن است . در اين زمينه مثالهای زيادی است كه بعضی را ذكرمیكنيم . اگركسی در خانه ديگری را باز بگذارد و بعد دزد بيايد و چيزی ببرد ،آيا آن فردضامن است ؟ در اينجا میگويند : ضامن نيست . توجه كنيد ! اينها فقط قاعده است ،اجتهاد است . در اصل ما فقط يك قاعده من اتلف
مال الغير فهو ضامن داريم كهفقيه اين قاعده را گرفته و آن را در موارد ،تطبيق میكند و همه حرف فقيه هماينست كه در كجا اتلاف نسبت داده میشودو در كجا نمیشود . بعضی موارد هست كه واقعا اين نسبت داده میشود يعنی فرد برای آن كارسبب شدهولی مواردی هست كه دخالت شخص در آن كار بسيار ضعيف تلقیمیشود ، يعنی عرف اورا منشأ اين كار تلقی نمیكند . به علاوه در جائی كهانسان ديگری دخالت داردمثل همين مثال اخير دزد مسئله به اين شكل مطرحاست .
مسئله اقوائيت
ممكن است اين سؤال پيش بيايدكه چه فرق است بين اينكه انسان در قفسرا باز كند و آن كبوتر فرار كند و اينكهدر خانه را باز بگذارد و دزدبيايد و قاليچه را ببرد . چطور در آنجا شما ضامنهستيد ولی اينجا میگويندضامن نيستيد ؟ در اينجا پای يك انسان در كار است كهبه هر حال خود اوضامن است و آن دزد است . مسئله ، مسئله اقوائيت ( قویتر بودن ) سببمباشرت از سبب است . آنجا كه فاعل بالتسبيب و فاعل بالمباشره هر دوانسان هستند ، میگويند : گاهی انسان مسبب و انسان سبب به يك اندازهدخالتدارند ، گاهی هم آن مباشرت دخالت داشته باشند و دخالت يكیقويتراست و گاهی بهعكس . اگر در يك مورد دو انسان دخالت داشتهباشند و دخالت يكی قويتر تشخيصداده شود ، آن ديگری ضامن نيست . درمورد مكره و مكره ، مسبب از مباشر قويتراست ، يعنی آنكه فرمان میدهد ومجبور میكند و تهديد میكند ، اين انسان مسببدخالتش اقوای از آن انسانسبب مجبور است . لذا ما در آنجا میگوئيم : انسانمكره ضامن است نهمكره ، اما در مورد مثال دوم كه يك انسانی در خانه را بازمیگذارد بعديك انسان ديگری كه دارای اراده و اختيار است میآيد قاليچه رامیبرد ،ضامن اين انسان ديگر است . در اينجا مباشراقوای از مسبب است . بنابراين يكوقت است كه كسی در خانه ديگری را بازمیگذاردو دزدی میآيد و قاليچهای را میبرد . در اينجا او ضامن نيست ودزد ضامن است . ولی اگر انسان در خانه كسی را باز بگذارد و مثلا حيوانیوارد اين خانه شود وخسارتی وارد كند ، اينجا بايد گفت كه انسان ضامناست . پس علت ضامن نبودنش درآنجا ، ضامن بودن يك انسان ديگر است .
اقوائيت مباشر است نه اينكه او سببيتندارد . اما در جائی كه پایانسان ديگر در كار نباشد ( مانند مثال اخير ) خودشخص ضامن است . يامثلا فرض كنيد يك كسی كليد اتومبيل ديگری را میگيرد ومیرود در آن راباز میكند و چيزی بر میدارد . وقتی برمیگردد در اتومبيل راقفل نمیكند ،بعد يك ضرری به ماشين وارد میشود . اگر ماشين را دزد ببرد ، دزدضامناست . ولی اگر از راه ديگری [ بدون دخالت يك انسان ] ضرری وارد شود ،
اين فرد خودش ضامن خواهد بود . يا كسی ديواری را كج بنا كند ، يا نه ، ازابتدا درست بنا كند و بعدامتمايل شود و در اثر ريختن اين ديوار جنايتی برانسانی وارد شود و يامالی از انسانی تلف شود . آيا صاحب ديوار ضامن است يا نه؟ بله ضامناست . اين مسئله به نوعی ديگر هم خيلی مورد ابتلاست . خانههائی كهافرادبه اجاره میدهند ، اگر كهنه و فرسوده باشد يعنی در مظان خرابی باشد واحتمال سقوط داشته باشد و بعد سقوط كند بر سر مستأجر يا احيانا بر سر فردديگری كه آنجا بوده و به هر حال مالی يا جانی تلف شود ، اينجا مالكضامناست . در اين مورد ، هم شرعا ضامن است و هم اينكه علاوه بر آن ،ذمهای دارد كهبايد بپردازد .